Tuesday, December 7, 2010

بمناسبت روز دانشجو

روز دانشجو مجالی است تا این قشر را بهتر بشناسیم و با ویژگی ها و خصوصیات آنها بیشتر آشنا بشویم که این خود باعث خواهد شد نیازها و مطالبات بزرگترین گروه صنفی کشور را به نحوی شایسته درک کنیم و در پی آن باشیم. حال بر این اساس و با جمع آوری نظرات دانشمندان علوم مختلف از مهندسی ژنتیک گرفته تا «بیهوشی» و با عنایت به آرای فلاسفة تمام اعصار از افلاطون و ارسطو و سقراط اول گرفته تا دکتر عبدالکریم سروش و سقراط ثانی یعنی محمود احمدی نژاد (با درود به روان پاک دکتر علی شریعتی که برخی حرفهایش را باید با آب طلا نوشت)، دانشجوبان را به دو دسته تقسیم می نماییم:
1.
بزغاله ها: این گروه به صورت رسمی حدود یک سال قبل و در پی سخنان گهربار محمود احمدی نژاد اعلام موجودیت کرد. در آن هنگام احمدی نژاد در یکی از سفرهای استانی اعلام نمود: «فهم منتقدان من از یک بزغاله هم کمتر است.» که این موضوع با مخالفت شدید صنف بزغاله روبرو شد. بزغاله ها خود را از هر گونه جناح بندی سیاسی مبرا دانسته و اعتراض کتبی خود را به انضمام سوابق انقلابی شان به رئیس جمهور ابلاغ نمودند. ولی از آنجا که شخصیت ریاست جمهوری بالاتر از این است که حرف و عقیده اش زیر پا گذاشته شود، از آن به بعد منتقدان رئیس جمهور با صفت وزین و پرمایة «بزغاله» خطاب گردیدند. البته شایان ذکر است که در سال های قبل بزغاله ها و والدین شان به واسطة ریش هایشان مورد شناسایی قرار می گرفتند و چندان مخالف عقاید اصولگرایان تلقی نمی شدند.


2.
گوسفندها: در تیپ شناسی گوسفندها نظرات مختلف و گاه متضادی ارائه گشته است. اما به طور کلی همگان بر این باورند که: «هر کس که بزغاله نباشد، گوسفند است.» در اصل گوسفندها که مشخصة اصلی شان بی خیالی نسبت به دنیای پیرامون خود و خوردن و خوابیدن است، در برابر بزغاله هایی قرار می گیرند که احمدی نژاد آنها را از منتقدان خود می داند و یا به عبارت صحیح تر منتقدان خود را بزغاله می داند.


گوسفندها برخلاف بزغاله ها سازماندهی شده تر و دارای تشکیلات منسجمی هستند. آنها هزاران سال است که مشغول کار بر روی تئوری های فکری خود هستند که حاصل آن ایجاد مکتبی با نام «گوسفندیسم» است. گوسفندیست ها نه وجود را بر ماهیت مقدم می دانند و نه ماهیت را بر وجود، بلکه صرفا کاری به این کارها ندارند. اساس گوسفندیسم که در کشور ما پیروان بیشماری دارد، بر جزوه نوشتن محض و طی کردن فاصلة بین خوابگاه و دانشگاه یا سلف و دانشگاه و یا حتی سلف و خوابگاه می باشد.

همچنین دانشمندان معتقدند مفهوم گوسفندیسم رابطة تنگاتنگی با «جمع» (گروهی از مردم) دارد. آنها بر این باورند که بدون یک جمع و توده، گوسفندیسم معنای خود را از دست می دهد و به طور کلی حیات مکتب گوسفندیسم را وابسته به جمع و در اصطلاح تخصصی تر «گله» می دانند. گله در اصل فضایی است که در آن هر گوسفندی به ابراز وجود می پردازد و خود واقعی اش را نشان می دهد. تئوری پردازان گوسفندیست معتقدند که گله به مثابه یک پازل است که هر گوسفند در تکمیل و تکامل هویت آن نقش ایفا می کند. نقش هر گوسفند از دیگر دوستانش نه کمتر و نه بیشتر است، همه به یک اندازه در رشد و تعالی گلة خود سهم دارند. تنها تفاوتی که می توان بین یک گله و پازل قائل شد اینست که یک پازل حتی با نبودن یک قسمت از آن به کمال نمی رسد و شکل نمی گیرد، ولی گله با اینکه متشکل از گوسفندان است اما چندان متکی به آنها نیست، چرا که حداقل شرط لازم برای داشتن یک گله دو عدد گوسفند است که به حمد ال.. این تعداد در هر جایی پیدا می شود.
در سال های اخیر نوعی مکتب از گوسفندیسم مشتق شده که فردگرایی را ترویج می کند. بنیانگذاران این مکتب که روزگاری از گوسفندیست های افراطی بودند، امروز با شعار «گوسفند باش، با گله نباش» به زعم خود باب جدیدی را در بحث گوسفندیسم باز کرده اند. لیکن معتقدند تفاوت این نوع گوسفندیسم با گوسفندیسم کلاسیک در فرم است نه محتوا. به طور مثال یک گوسفند کلاسیک جزوه می نویسد ولی یک گوسفند مدرن (وابسته به مکاتب انحرافی نوظهور) از انجام این کار هم سر باز می زند، چرا که حتی جزوه نوشتن را نیز عملی بیهوده می پندارد. در اصل این فرقه ها به قصد رادیکالیسم و بازگشت به اصول اولیه به بیراهه رفته اند. که این جز به نابودی و انحطاط گوسفندیسم نخواهد انجامید. مثلا اگر یک گوسفند در دورة کاردانی جزوه ننویسد، به طور طبیعی شانس اش برای پذیرفته شدن در آزمون کارشناسی کمتر خواهد شد که در نتیجه پس از مدتی شاهد کاهش تعداد گوسفندها در دورة کارشناسی خواهیم بود و در صورت ادامة این روند باید به ناچار در انتظار محو کامل گوسفندیسم از صحنة دانشگاههای کشور باشیم.
از دیگر مسائل مهم و مناقشه برانگیز در مکتب گوسفندیسم که حتی در مواردی باعث انفکاک و انشقاق بخش هایی از این جنبش شده می توان به بحث دخالت یا عدم دخالت گوسفندها در سیاست اشاره کرد. گوسفندها در این مورد به دو دسته تقسیم می شوند: گوسفندهای خیلی گوسفند و گوسفندهای کمتر گوسفند.
گوسفندهای خیلی گوسفند (محض) همانهایی هستند که در پاراگراف های قبلی شرح آن رفت. قشری بسیار نجیب و سر به زیر که اگر تمام پشم های آنها هم چیده شود، پاسخی جز نوای خسته کننده و بی حال «بع بع» سر نخواهند داد. آنها مخلصانه و با عزم جزم مشغول خوردن علف و یا نوشتن جزوه می باشند و ابداً به چیزی جز خوردن و آشامیدن فکر نمی کنند و اگر پائین تنه را ازشان بگیرید، زندگیشان نیست و نابود می شود. آنها حتی در مقابل پایمال شدن حقوق اولیة خود از قبیل هوای آزاد، آب تمیز، علف تازه و چرای بی قید و بند هم فروتنانه سکوت می کنند، دگر چه رسد به اهداف متعالی تر که شاید در مغز لذیذشان نیز نگنجد. پس تکلیف این گروه در مواجهه با سیاست بر کسی پوشیده نیست.
اما گروه دوم که شامل گوسفندهای کمتر گوسفند است، رابطة مسالمت آمیزتری با دنیای پیرامون خود دارند، هرچند که در نهایت باز هم گوسفندند. این دسته ممکن است با مشاهدة تضییع حقوق خود پالان سفید رنگی را از نزدیکانش به عاریه بگیرد و با پوشیدن آن و سر دادن «بع بع» های بلند و آهنگین اعتراض خود را به گوش دیگران برساند و حتی مدعی شود که حاضر به قربانی شدن در این راه می باشد. لیک واقعیت چیز دیگری است. چرا که متخصصان معتقدند این گوسفندان به دلیل نقص های ژنتیکی و گشاد بودن بخش انتهایی راست روده در هنگام خطر فرار را بر قرار ترجیح می دهند و از آن همه ادعاهای جهان شمول جز مقدار ناچیزی .......... باقی نمی ماند.
سخن در باب گوسفند و گوسفندیسم زیاد است که بی شک ناشی از تنوع منحصر به فردی است که در این دسته مشاهده می شود. اما بزغاله ها که به مدد تعریف بی آلایش و حزب اللهی که محمود احمدی نژاد از آنها ارائه داده، به مراتب خصوصیات و ویژگی های ساده تر و مختصرتری دارند:
در سیر تحول تاریخی اطلاق نام بزغاله به افراد دیگر به دو دورة کاملا متمایز بر می خوریم: دوران اول و دوران دوم. در دوران اول هر کسی می توانست به هر کسی که دلش بخواهد لقب بزغاله بدهد و ماکسیمم اتفاقی که می افتاد یک فروند سیلی ناقابل روی صورت فرد اعطا کنندة لقب بود. اما در دوران دوم که پس از اظهار فضل محمود احمدی نژاد در یکی از سفرهای استانی آغاز شده، نام بزغاله به یک تابو تبدیل گشته است. در این دوران و با بزغاله نامیده شدن منتقدان رئیس جمهور، معادلات پیشین به هم ریخته و از این به بعد به کسی نمی توان گفت بزغاله. چرا که به طرفه العینی وصله های رنگارنگی از تشویش اذهان عمومی گرفته تا اقدام علیه امنیت ملی و جاسوسی برای بیگانه و یا چاپ نشریات موهن به او می چسبد و می رود به آنجا که قاضی مرتضوی نی می اندازد یعنی بند 209 زندان اوین. حال حتی اگر شما به اندازة محتویات یک لپ لپ هم در وجودتان رحم و مروت وجود داشته باشد، چگونه راضی خواهید شد با منسوب کردن فردی به عنوان بزغاله، نهادهای امنیتی را به سراغ او بفرستید.
و اما ویژگی های بزغاله های نسل جدید: بزغاله های نسل جدید همانند آبا و اجداد داستانی خود دانا و متفکر می باشند. برخلاف نسلهای گذشته که ریش جز لاینفک وجود یک بز و یا بزغاله به شمار می رفت، بزغاله های امروزی الزاما ریش دار نیستند و طبق آمار رسمی هر روزه از تعداد علاقه مندان به ریش در آنان کاسته می شود. کارشناسان علت این رویگردانی را در عملکرد نامناسب و فاجعه آمیز بخشی از جامعة گوسفندها می دانند. گوسفندهایی که با پشم های پرپشت خود انواع شپش ها و مایت ها را روی سطح بدن پرورش می دهند و باعث بدنام شدن اصالت ریش و پشم می شوند. بگذریم.
بزغاله های مدرن برای نیل به اهداف خود روش های مسالمت آمیز و متمدنانه ای را بر می گزینند و برخلاف گوسفندان که کل دنیا را به جان هم انداخته اند، با دیگران سر جنگ ندارند و در اصل اعجاز نقد بزغاله ها به گوسفندها در همین منطق و تعقل نهفته است. همان اعجازی که باعث می شود رئیس دولت از ترس ریزش مقدار بیشتری از آرای خود آنها را به «بزغاله» بودن مفتخر کند.
بزغاله هایی که در دانشگاه مشغول به تحصیل هستند، به بزغاله بودن خود می بالند. آنها اصلا از اینکه با این نام خطاب شوند ناراحت و یا عصبانی نیستند. بلکه برعکس به «لقب» بزغاله همچون مدال افتخاری می نگرند که از سوی رئیس جمهور محبوبشان اعطا گردیده است. همان کسی که در دولتش بزغاله های دانشجو (یا دانشجوهای بزغاله) را به زندان می اندازند و با سربلندی به شکنجه کردن آنان افتخار می کنند. دولتی که در آن دختری با رتبة 700 در دانشگاه پذیرفته نمی شود ولی پسری با رتبة 5000 پزشکی می خواند ......... و دولتی که در دانشگاه هایش بودجة معاونت فرهنگی را به بسیج دانشجویی می دهند تا نشریه ای به نام (......) با اسم بسیج منتشر شود. دولتی که در آن برای تحت فشار قرار دادن یک دانشجوی منتقد، موهای بلندش را بهانه می کنند و او را به کمیتةانضباطی می برند و ..... .
سخن در باب بزغاله ها زیاد است، ولی برای راحتی کار باید گفت: «هر کسی که گوسفند نباشد، بزغاله است». این مقاله کوششی بود برای تفسیر آرا و عقاید رئیس جمهور محبوب محمود احمدی نژاد، که شایسته است موسسة نشر و ترویج افکار و اندیشه های احمدی نژاد (که نهادی دولتی است و با بودجة عمومی کشور اداره می شود) به این مقاله نگاه ویژه ای داشته باشد و مراتب تقدیر خود را از اینجانب هر چه زودتر اعلام دارد.
ضمنا در پایان، علی رغم اینکه این بندة حقیر هیچ گونه پیوند نسبی یا سببی یا رضاعی با بزغاله ها و بزها ندارم و برای اثبات این مدعای خود حاضر به ارائة شجره نامة معتبر و مستند نیز هستم، در کمال هشیاری و با آزادی و اختیار کامل در برابر تمام دانشجویان ، خود را عضوی از جامعة بزغاله ها اعلام می کنم و با ایمان کامل و اعتقاد راسخ به راهی که در پیش گرفته ام شهادت می دهم که تا خون در بدن نجس خود دارم لحظه ای از آرمان های متعالی بزغاله ها عدول نخواهم کرد و به چیزی جز آن نخواهم اندیشید.

Thursday, November 25, 2010

اینجا چلچراغی روشنه

داستان شروع نسلی که پایانی ندارد

چلچراغ بايد متفاوت باشد.فرق داشته باشد...از قرار فقط بايد فرق داشته باشد، با كي، با چي، چه جوري و... مهم نيست. بدجوري دلم مي‌خواهد بگويم «عزيز من اينقدر به فرق داشتن گير سه پيچ بلژيكي ندهيد، همه فرق دارند. فقط كچل فرق ندارد. همين!»

«خلاصه بعد از كلي بحث و تبادل نظر، دوستان مي‌گردند يك روز مناسب براي انتشار اولين شماره پيدا مي‌كنند. يازدهم خرداد. اين روز خيلي دقيق انتخاب شده نه سالگرد خاصي است و نه جشني چيزي.... گويا سركتاب هم كه باز كرده‌اند از يازدهم خرداد بي‌خاصيت‌تر روزي نبوده...»

«خب كار شروع مي‌شود. وارد دفتر چلچراغ که مي‌شوي يك ميز كج سه تا صندلي لهستاني و هفت تا ليوان يكبار مصرف مي‌بيني. شكر خدا همه چيز براي راه‌اندازي يك هفته‌نامه آماده است!... ما برمي‌گرديم و به دوستان مي‌گوئيم آقا با ما شوخي كرده‌اند. هفته‌نامه‌اي در كار نيست. احتمالاً دوربين مخفي است. شما عجالتاً لبخند بزنيد.!» لبخند مي‌زنم بعد يكباره به خودم مي‌آيم، به اطرافم نگاه مي‌كنم، نه هيچ‌كس حواسش به لبخند بي موقع من نيست و چند نفري كه دور و برم در مترو ايستاده‌اند همگي سرشان توي همين مطلب اولين شماره چلچراغ است و كمابيش همان لبخند به لبان آنها هم هست.

بايد پياده شوم و مي‌دانم هيچكدام از آنها دلشان نمي‌خواهد كه من بروم و نشريه را با خود ببرم. دلم كمي برايشان مي‌سوزد ولي ته دلم خوشحالم و حس مي‌كنم كسي تا به حال اين قدر صادقانه از همراهي من خوشحال نبوده است و براي رفتنم متأسف نشده است.

يازدهم خرداد 81 اولين شماره چلچراغ منتشر شد، اگرچه نشريه اسمش آدم را به ياد مراسم عزا مي‌اندازد اما نشريه شاد و پر از طنز است.



نشریه باید متفاوت باشد

چلچراغ هفته‌نامه‌اي با قطع بسيار بزرگ در اندازه‌هاي 24× 34 و همانطور كه طراح آن اصرار داشته با شكل و شمايل متفاوت و در 36 صفحه منتشر مي‌شود. با عكسهاي بزرگ و با مطالب فشرده و قلم ريز، به اين دليل كه «عكسهاي بزرگ جذابترند و براي جوانان جاذبه بيشتري دارند و قلم ريز براي اينكه مخاطب احساس نكند سرش كلاه گذاشته مي‌شود و يك نشريه كم حجم را با عكسهاي بزرگ پر مي‌كنند و به خواننده قالب مي‌كنند.» يك سوم از كل نشريه را تيترها تشكيل مي‌دهند و يك چهارم را آگهي‌ها اشغال مي‌كنند كه مقدار آگهي‌ها به نسبت هفته‌نامه‌هاي مشابه بسيار قابل توجه است. «پرمخاطبي نشريه و قطع بزرگ نشريه موجب جذب آگهي شده است.» در كل نشريه، مطلب آرشيوي و ترجمه شده بسيار كم به چشم مي‌خورد. «فكر مي‌كنيم ترجمه مطالب نوعي دزدي است سعي مي‌كنيم اگر مطلبي هم ترجمه مي‌شود از ديدگاه نويسنده ما مطرح شود» تيترها همه شوك‌دهنده و خيره‌كننده به نظر مي‌رسند. وقتي موها سيخ مي‌شود، اين لعنتي‌ها، 10 سوتي‌، يك جزيره خيلي باحال و...»

«ما سعي مي‌كنيم در تيتر زدن متفاوت باشيم و اين خودش يك سبك به وجود آورده است. بيشتر از اصطلاحات روزمره و پرآب و تاب استفاده مي‌كنيم» و بالاخره طنز در كليه مطالب آن ديده مي‌شود. «نسل جديد از حرفهاي جدي و شعاري خسته شده است.»

مثلاً ما هم موفقیم

«ما يكي از دو هفته نامه پرفروش هستيم». راز موفقيت نشريه چلچراغ دانستن اسم شب است. براي موفق بودن بايد اعتماد آنها را جلب كرد و براي جلب اعتماد آنها و ورود به دنيايشان بايد اسم شب را دانست و اين را كساني مي‌دانند كه نسل سوم را به خوبي مي‌شناسند و با روحيات، نيازها و سلايق آنها آشنايند. «بايد مراقب بود كه مطالب كسالت‌بار نباشد و از پند و اندرز دوري كرد.پيش از آن كه مفاهيم مفيد را براي جوانان مطرح كنيم بايد اعتمادشان را جلب كنيم كه آن را در قالبي نو و به دور از شعار و اندرز مطرح ‌كنيم.ما معتقديم بيش از ساير نشريات مفاهيم مفيد براي جوانان مطرح كرد‌ه‌ايم.»

اعضاي تحريريه اغلب كم سن و سال و نسل سومي هستند و اغلب آموزش روزنامه‌نگاري نديده‌اند. «آنچه در دانشگاه با عنوان روزنامه‌نگاري آموزش مي‌دهند مطابق با سليقه نسل جديد نيست. ما مطالب را به صورت خلاصه و به دور از مقدمه‌هاي دور و دراز و حرفهاي بيهوده و كسالت‌آور و طولاني تهيه مي‌كنيم.» بيشتر نيروي اين نشريه به صورت حق‌التحرير كار مي‌كنند و كار را به صورت تجربي فراگرفته‌اند البته گروهي نيز سابقه بسيار كمي در نشريه «سيب امروز» داشته‌اند. اينها نويسنده‌هاي با استعدادي هستند كه بدون‌آموزش و تجربه خاصي كار مي‌كنند. «آقاي مشكات هيچ سابقه‌اي نداشت و متنهايي هم كه مي‌نوشت پر از غلط املايي بود. وي در جشنواره مطبوعات قبل جايزه دوم گزارش‌نويسي را از آن خود كرد.»

تحريريه كاملاً هواي نسل سومي دارد. تقريباً همه نويسنده نسل سومي هستند. محيط شاد، صميمي و دوستانه است و به يك محيط رسمي و اداري هيچ شباهتي ندارد و اينها گروهي دوست و هم سن و سال هستند كه براي يك كار دوستانه دور هم جمع شده‌اند. در همين فضاي صميمي خيلي ايده‌ها توليد مي‌شود.» و عشق، كارها را پيش مي‌برد. «پرداختهاي ما به نسبت نشريات ديگر و نشرياتي كه پشتوانه دولتي دارند كم است اغلب به عنوان كار دوم و به علت علاقه‌شان اينجا كار مي‌كنند.»

جا به جاي نشريه بهانه‌اي است براي ارتباط با خوانندگان، جواب نامه‌ها، جواب ايميل‌ها، پاسخ به خوانندگان و... «تجربه مطبوعاتي من نشان مي‌دهد صفحه نامه‌ها و ارتباط با مخاطب خواننده زيادي مي‌آورد و همچنين يك پل ارتباطي براي جذب مخاطبان جديد است.»

خوانندگان نشريه چلچراغ نويسنده‌ها را با نام مي‌شناسند و آنها با صداقت از دل خود آنها حرف مي‌زنند كه «ما خود نويسنده را براي جوانان مطرح كرده‌ايم حالا هركدام از آنها صاحب سبك خاص و قلم شناخته شده و طرفداران خاص خود هستند.»

مشكل كه فقط پول نيست بابا

بحث مشكلات كه پيش مي‌آيد كسي از كمبود بودجه و امكانات مالي و فني و... حرفي نمي‌زند. آقاي خوشخو مي‌گويد: «بزرگترين مشكل ما ايده‌هاي جديد است. ما از سوژه‌هاي روزمره فراري هستيم. جوانها به دنبال چيزهاي نو هستند. در هر شماره بايد كاري جديد بكنيم. مشكل ديگر ما بي‌نظمي است. اغلب به خاطر بي‌نظمي كارها با تأخير مواجهيم و ممكن است نشريه با يك روز تأخير به چاپ برسد و يكي ديگر از مشكلات ما حذف مطالب از بچه‌هايي است كه خيلي بي‌پروا مي‌نويسند. در واقع ما خودمان را به شدت سانسور مي‌كنيم. سه شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها در تحريريه كار ما فقط حذف مطالب براساس منشور نانوشته‌اي است كه داريم. يك مشاور حقوقي با تجربه هم داريم كه بر مطالب ما نظارت دارد به هر حال ما تمام سعي و تلاش خودمان را مي‌كنيم تا مشكلي پيش نيايد.»

دادگاه ها: (ِکامل نیست)؛

تهران- خبرگزاري كار ايران

دادگاه هفته نامه چلچراغ به مدير مسوولي فريدون عموزاده خليلي روز22/8/1384 در شعبه 76 دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي محمدرضا صارمي و با حضور اعضاي هيأت منصفه مطبوعات برگزار شد. به گزارش خبرنگار "ايلنا"، در ابتداي اين جلسه، نماينده مدعي‌‏العموم با قرار گرفتن در جايگاه اتهام مديرمسوول هفته نامه چلچراغ را استفاده ابزاري از افراد در تصاوير، انتشار مطالب خلاف موازين اسلامي و خلاف عفت عمومي در شماره‌‏هاي 113 و 120 اين نشريه عنوان كرد.

نماينده مدعي‌‏العموم تصريح كرد: مديرمسوول هفته‌‏نامه چلچراغ متهم به تبليغ ترانه‌‏هاي قبل از انقلاب، چاپ تصويري از نيكي كريمي به منظور جذابيت بيشتر اين نشريه و تشويق زنان به شورش عليه نيروي انتظامي، است. در ادامه اين جلسه، محرري؛ وكيل مدافع مديرمسوول هفته‌‏نامه چلچراغ در دفاع از موكل خود در توضيح چاپ مطلبي در اين نشريه تحت عنوان "شهريار مهرباني و لبخند" كه نماينده دادستان از آن به عنوان انتشار مطالب خلاف موازين اسلامي ياد كرده بود، گفت: اين يادداشت در وصف صفات حضرت‌‏ علي (ع) است و در آن عين خطبه‌‏هاي آن حضرت درج شده است كه مايه تأسف است كه نماينده مدعي‌‏العموم در اين مورد مبادرت به طرح شكايت كرده است. نماينده دادستان بايد مشخص كند كه كدام مورد از موارد درج شده در اين يادداشت را موكلم از خود ابداع كرده است. آيا اينكه در اين ياداشت از حضرت امير به عنوان علي صلح، شهريار مهربان، مرد منطق و مدارا، مرد تأمل نام برده شده، جعل شخصيت اوست؟ آيا انتظار از يك رسانه نوشتاري جز ترويج مضامين ديني است؟ در ادامه اين جلسه فريدون عموزاده خليلي؛ مديرمسوول هفته‌‏نامه چلچراغ با قرار گرفتن در جايگاه با بيان اينكه در مدت چهار سالي كه از انتشار نشريه تحت مديريتش مي‌‏گذرد، اين نشريه همواره داراي رويه‌‏اي معتدل بوده، گفت: طبيعتاً وقتي نشريه‌‏اي با اين تحريريه جوان چهار سال منتشر مي‌‏شود، ممكن است لغزش‌‏هایي در كار مشاهده شود، ضمن اينكه هرگاه اين لغزش‌‏ها از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و دادگستري به ما تذكر داده شد، درصدد جبران آن بوديم.

وي در مورد اتهام خود مبني بر استفاده ابزاري از افراد در تصاوير، گفت: نشريه ما يك نشريه هنري است. ما در شماره 113 اين نشريه متهم به چاپ عكسي از نيكي كريمي بازيگر سينما شده‌‏ايم. در اينجا لازم است توجه دادگاه و اعضاي هيأت منصفه را به اين نكته جلب كنم كه در تاريخ چهارم آبان ماه سال 82 در مصوبه‌‏اي كه از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ابلاغ شد، عنوان شد كه زماني اتهام استفاده ابزاري از افراد در تصاوير مصداق پيدا مي‌‏كند كه عكس چاپ شده بي‌‏ارتباط با متن مصاحبه باشد و يا خود عكس براي جذابيت بيشتر و خارج از عرف و شرع به چاپ برسد. در تصاويري كه ما براي مصاحبه‌‏هاي خود انتخاب كرديم، هيچ‌‏كدام از اين مصاديق مشاهده نمي‌‏شود. در مورد چاپ عكس خانم نيكي كريمي بايد بگويم كه در نشريه، مصاحبه‌‏اي دو صفحه‌‏اي با ايشان شد كه عكس وي نيز در فتوشاپ، روتوش و به چاپ رسيد. اگر ما نتوانيم عكس‌‏هايي از اين هنرمندان را به چاپ رسانيم، پس بايد گفت كه ديگر نمي‌‏توان عكسي از يك زن هنرپيشه به چاپ رساند.

عموزاده خليلي در مورد اتهام ديگر مبني بر تبليغ در مورد ترانه‌‏هاي قبل از انقلاب، گفت: ما در نشريه خود قصد تبليغ ترانه نداشتيم بلكه اشعاري كه ممكن است توسط برخي خوانندگان قبل از انقلاب نيز خوانده شده باشد را، به چاپ رسانديم كه همه اين اشعار داراي مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است و مضامين اكثر آنها نيز مضامين ارزشمندي است. اتفاقاً رويكرد ما نسبت به ترانه‌‏هاي لس‌‏آنجلسي رويكردي هجوآميز است. مديرمسوول هفته‌‏نامه چلچراغ در مورد ديگر اتهامش مبني بر تشويق زنان به شورش عليه نيروي انتظامي، گفت: مطلبي كه مورد نظر نماينده دادستان است، مربوط بحث حضور زنان در استاديوم آزادي به منظور تماشاي مسابقه فوتبال بين ايران و آلمان است. پيش از اين مسابقه نيز مسوولان سازمان تربيت بدني قول داده‌‏ بودند كه مقدمات حضور زنان در ورزشگاه را فراهم كنند.با اين فضا و با توجه به ميانگين سني جوان هفته‌‏نامه ما يك گزارش توصيفي و با آن احساسات جواني منتشر شد كه هيچ‌‏گونه توهيني عليه نيروي انتظامي و تحريك زنان به شورش عليه ناجا در آن مشاهده نمي‌‏شود.هفته نامه چلچراغ حتي در شماره‌‏هايي در دفاع از نيروي انتظامي و مبارزه اين نيرو با اراذل و اوباش مطالبي را به چاپ رسانده است.

عموزاده خليلي در ادامه با اشاره به يادداشتي با عنوان "شهريار مهرباني و لبخند" كه نماينده دادستان با استناد به آن اتهام انتشار مطالب خلاف موازين ا سلامي را به وي وارده كرده است، گفت: بچه‌‏هاي چلچراغ همگي از همين جوانان اين مرزوبوم هستند و البته داراي تنوع فكري فرزندان ايران.جوانان چلچراغ به شدت نسبت به ترويج آموزه‌‏هاي ديني تأكيد دارند.در چلچراغ مطالب ديني را بهترين نويسندگان ما و با صرف بيشترين وقت مي‌‏نويسند.چطور در كشوري كه مردم آن به علي (ع) عشق مي‌‏ورزند مي‌‏توان به علي توهين كرد.نويسنده مطلب شهريار مهرباني و لبخند با استفاده از هنر خود مهرباني علي را به تصوير كشيده است پس ايراد اتهام انتشار مطالب خلاف موازين اسلامي امري نادرست است.

پیش از این نیز هفته نامه چلچراغ در تاریخ 24 فروردین 1384 دادگاهی شد

در نهایت نشریه چلچراغ به حکم هیات نظارت بر مطبوعات ، به خاطر تكرار و اصرار بر تخلفات، و انتشار مطالب غير‌اخلاقی در قالب داستان و طنز در آذرماه 1389 توقيف شد

Wednesday, November 17, 2010

Sunday, October 3, 2010

بمناسبت سوتی در خبرگزاری فارس - استفتایی از آیت الله شاهین

برای دیدن عکس در سایز بزرگ تر، بر روی آن کلیک کنید

برای دیدن عکس در سایز بزرگ تر، بر روی آن کلیک کنید


جمیله از تهران: استفتا: حکم پوشیدن شلوارک در خیابان برای بانوان چیست؟
آیت الله شاهین: جواب: پوشیدن شلوارک اگر در راستای دفاع از اسلام و جامعه ی اسلامی، و علیه آمریکا باشد مشکلی ندارد و در غیر این صورت بخاطر تحریک زا بودن، فی النفسه حرام اندر حرام است


Tuesday, September 14, 2010

تناسخ



میدونین؟

داشتم فکر میکردم اگه این جریان تناسخ حقیقت داشت ( یا داشته باشه ) من چی بودم تو زندگی قبلی ام.

اول گفتم شاید یه درخت کنار تخت جمشید بودم، که موقع کار گذاشتن یکی از سر ستون های اونجا، بریده شده ام و زندگیم تموم شده. میتونست پایان خوبی باشه. چون بالاخره جایم رو داده بودم به یکی از گرانبها ترین آثار تاریخی.

اما نه. به این نتیجه رسیدم که شاید روباه داستان شازده کوچولو بودم. اما نه روباه هم نبودم. آخه من رو که کسی اهلی نکرده بود! منم کسی رو اهلی نکردم...

دست آخر به این نتیجه رسیدم که گوساله بودم، بلکم گاو!

آخه میدونی؟

تنها وجه مشترکم با زندگی قبلی ام، همین گوسالگیه.شاید ظاهرش فرق کرده باشه،‌اما ماهیت همونیه که بود. پس به قول بزرگمهر حسین پور: " من گوساله ام " ( حالا بلکم گاو )؛

Wednesday, September 8, 2010

These days

خوشيهام شده مثل يک تیکه يخ.تا ذوق می زنم و می خوام که در دستم بگيرم از ميان انگشتانم فرار می کنه و آب می شه و چک چک روی خاک می ريزه.به همون سرعت ذوب شدن يخ.به همون بی رحمی.اما در عوض آرامشم صد برابر شده و عيضا بی تفاوتی با در صد پايين و از نوع مثبت.در واقع می شه گفت يه کم کمتر سخت می گيرم.


اين تيکه حال بده ترين جمله ای بود که اين چند وقته شنيدم.گفتم:شب خوش گفت :؛ شب خودت خوش من شب غمگين دوست دارم؛ آره منم انگاری شبای غمگين سرد بدون پشه رو به اين شبای چسبناک گرم سوزناک از زور پشه بيشتر دوست دارم

Monday, August 9, 2010

ا.ع.د.ا.م

خدایا
تو جان می بخشی و؛ اینجا به فتوای تو میگیرند جان از ما....!؛

Tuesday, August 3, 2010

آخ اگه بارون بباره

دوست دارم باور کنی،
که هوای ابری خیلی هم
غم ندارد!
اگر ببارد

Saturday, July 31, 2010

میدانی؟

از دست رفته ایی

می دانم

همسایه سکوت صنوبری

می دانم

نقاش نیستم تا چهره از خیال تو بر دارم

دلی شکسته ای

شکسته دلی می دانم

در گوشه های زخم دلم

ایستاده ای

می دانم

سرشت ظلمت ویرانیم

ساخته ای

می دانم

آندمی که با من نیستی

مثل میل چشمه در رگان من شناوری

می دانی !!

Saturday, July 10, 2010

چشم هایم تو را میخوانند

چه تهی شده ام، من از معنی... و نفرین بر این واژگان پوچ و بی معنی... که مرا نه به خروش ِ مواج ِ زندگی رهنمونند و نه به آرامش یکپارچه مرگ...
چه بی حاصل حضوری دارند این واژگان... بر این معصوم صفحه ی سفید بی گناه... که دیگر نه دیدگان مرا تعریف می کنند و نه چشمان ترا افسون...
مرده باد کلمه و خاموش باد جمله... که هرچه می گویند از حضور خسته ی من می کاهند و بر غیاب شکسته ی تو می افزایند... ، آخر به چکار می آیید ای واژگان گم گشته معنی...
مرا به حال خود بگذارید و ویران شوید... که از انبوه شما، تنها دیواری ساخته میشود از آجر ِ تلخ ِ کلمه، که چون به یک خط قرار گیرید و بر سطرها نشینید، بی نفوذ دیواری گردید همچون این نوشته ی منحوس...
و هرچه بیشتر نوشته آید... دیوار ِ جدایی میان من و تو را رفیع تر گرداند... و مرا در پشت این نوشته ها پنهان تر...
پس دیگر نخواهم نوشت و هیچ نخواهم گفت.... تا ویران شود دیوار و آوار گردد کلمات.... که، اکنون وقت خاموشی بر فریب لبهاست... و آغاز گفتگوی بی واسطه ی چشم ها....
بر چشمان گویای من، همیشه خیره بمان.

Wednesday, July 7, 2010

گفتم گفت




- گفت: " حالا چرا انقدر بداخلاقی؟"

- گفتم: " بد اخلاق نیستم"

-گفت: " معلومه "

-گفتم: " مگه من رو میبینی که میگی بد اخلاق"

-گفت: " فکر کن من نمیفهمم"

-گفتم: " من نگفتم نمیفهمی، فقط گفتم بداخلاق نیستم"

-گفت: " امیدوارم"

-گفتم: " انسان مجبور نیست حقیقت را بگوید، اما مجبور است چیزی که میگوید حقیقت داشته باشد"

-گفت: " دیدی پس ناراحتی!"

-گفتم: "سکوت سرشار از ناگفته هاست"

-گفت: " طوفان برای نوازش شاخه نیست! برای امتحان ریشه است! "

-گفتم: " در خشکسال آرزو هیچ کس از درخت خشکیده توقع سرسبزی و استواری ندارد "

-گفت: " درخت اگر تلاشی برای سبز شدن نکند باغبان ترجیح میدهد که آن را بسوزاند "

-گفتم: " درخت، بدون آبیاری باغبان خشک میشود، ماهی، خارج از آب میمیرد و دریا، بی آب؛ بی معنیست. بی آبی همان خشکسال آرزوست"

-گفت: " اگر چشم امید به آسمان داشته باشی، هیچگاه نا امیدت نمی کند"

- گفتم: " آسمانی که نمیتواند بار امانت خود را نگاه دارد، امید ما را به گوشه ی چشمی هم حساب نمی آورد، البته همگان چشم امید به یاری صاحب آسمان دارند. همگان!"

-گفت: " اگر خدا بخواهد، در جدال بین سنگ و شیشه، این سنگ است که خورد میشود. اگر خدا بخواهد"

-گفتم: " آری! دقیقا همچنین است

Tuesday, July 6, 2010

finito

خب علل الحساب امروز امتحانام تموم شد!
بعد از نزدیک دو ماه امروز با یکی که خیلی خیلی خیلی آدم مهمیه برام ، چند کلمه ای حرف زدیم تو دانشگاه. بد نبود دلم براش تنگ شده بود خیلی.
فعلا فقط خوابم میاد

Thursday, June 24, 2010

مثل هیچ کس

هي
فلاني مي داني ؟
مي گويند رسم زندگي چنين است...
مي آيند....
مي مانند....
عادت مي دهند....
ومي روند.
وتو در خود مي ماني
و تو تنها مي ماني .
راستي نگفتي رسم تونيز چنين است؟....
مثل همه فلاني ها....؟

Saturday, June 19, 2010

به همین سادگی

من،
بی تو بودن را،
با پرنده‌هایِ ایوان
با دو خط شعرِ فروغ
با ابرهایِ نمناکِ آسمان
...با یک پیک کنیاک
با دو نخ سیگار
-به همین سادگی-
به سر میکنم

Thursday, June 17, 2010

آیا میدانید؟

همین دیگه! میدانید؟

Tuesday, June 1, 2010

گمشده!!!؛


بدینوسیله به اطلاع میرساند که کودک درون اینجانب " شاهین شهبازی" در مورخ 7 اردیبهشت ماه 1389 از منزل خارج گشته و تا کنون به آن مراجعت نکرده و هیچ اطلاعی از او در دست نیست.
نامبرده دچار اختلال حواس بوده و گاهی حتی خود را نمی شناسد. از تمامی کسانی که از وی اطلاعی در دست دارند خواهش میشود هیچ واکنشی نشان نداده و در صورت امکان نامبرده را دچار ضرب، جرح یا حتی قتل نموده و مژدگانی قابل توجهی دریافت نمایند.
با تشکر
از طرف کسی که کودک درونش را سزارین کرد!!!؛

Friday, April 23, 2010

قاصدک


قاصدک،غم دارم

غم آوارگی و دربدری،

غم تنهایی وخونین جگری،

قاصدک وای به من،همه از خویش مرا می رانند،

همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند.

مادر من غم هاست،

مهد و گهواره من ماتم هاست.

قاصدک دریابم!روح من عصیان زده و طوفانیست.

آسمان نگهم بارانیست.

قاصدک،غم دارم،

غم به اندازه سنگینی عالم دارم.

قاصدک،غم دارم،

غم من صحرا هاست،

افق تیره او ناپیداست.

قاصدک،دیگر از این پس منم و تنهایی،

وبه تنهایی خود در هوس عیسایی،

وبه عیسایی خود،منتظر معجزه ای غوغایی.

قاصدک،زشتم من،زشت چون چهره سنگ خارا،

زشت مانند زال دنیا،

قاصدک،حال گریزش دارم،

می گریزم به جهانی که در آن پستی نیست،

پستی و مستی و بد مستی نیست.

می گریزم به جهانی که مرا نا پیداست،

شاید آن نیز فقط یک رویاست!!!

Friday, April 16, 2010

میرحسین، لیدی گاگا! مسئله این است

درآخرین پستم تو سال قبل دعا کردم بتوانم رمانم رو بنویسم، زبانم رو تکمیل کنم، کتاب های نخونده ام رو بخونم و ....

اماهمچین که زرتی این بابا اومد گفت کار کردن خر و خوردن یابو ( ه.مضاعف؛ ک.مضاعف) انگار یک تنگ آب یخ پاچیده باشند تو صورت من. چنان بی حوصله شدم از اون روز که تا الان نه یک ویرگول به رمانم اضافه کردم، نه یک خط کتاب خوندم ( به جز ذوب شده عباس معروفی ) ، نه یک جمله برای زبان تمرین کردم نه هیچ کوفت و زهرمار دیگه ای. خلاصه که ای مردشور زبونتو....!
رای هفته: میر.م.موسوی
از این مقدمات که بگذریم میرسیم به نظرسنجی که مجله تایم گذاشته برای انتخاب چهره های تاثیر گذار در سال گذشته ، که م.موسوی، ز.رهنورد و ش.عبادی از ایران در این نظرسنجی گنجانده شده اند ( آخرین باری که من چک کردم موسوی اول بود اما برای پوز زنی بد نسیت اگه تا الان رای ندادید، برید و این کار رو انجام بدید تا با امار خیره کننده اول بشه. خیالتونم راحت باشه که این یکی رایتون دزدیده نمیشه) اما نکته جالب نفر دوم و سوم این لیست هستند که عبارتند از : یو نا کیم ( پاتیناژ باز کره ای ) و لیدی گاگا ( خواننده ی امریکایی).

لیدی گاگا

نکته جالب اینجاست که حجم زیادی از طرفداران رئیس جمهور منتخب، مردمی و مهرورز، جهت مقابله با آرای م.موسوی مشغول جمع آوری آرا برای این بانوی عزیز میباشند! این اتفاق درست چند روز بعد از مسدود شدن وب سایت دختر تن فروش فرانسوی رخ میدهد که خود را از طرفداران سر سخت م.ا.نژاد معرفی کرده بود.
برای رای دادن به مهندس م.ح.موسوی میتوانید این جا را کلیک کنید



آموزش رای دادن در سایت تایم:



تست هفته : سخنان زیر از کیست؟

گنده‌تر و بزرگ‌تر از تو و گردن کلفت‌تر از تو نیز نتوانست از این غلط‌ها بکند، تو جای خود داری».
الف- هیچکدام
ب- محمود بی کله
پ- ملت ایران
ج- خدایا ما رو از شر این بابا خلاص کن

ادب مرد به ز دولت اوست
الف - سعدی
ب - م.موسوی خطاب به محمود بی کله
ج- الف و ب صحیح است
د - ندارد

اگه من هنرمندم، میدونم چطوری منظورم رو بیان کنم!
- آلفرد هیچکاک
- مسعود ده نمکی
- اگه تو هنرمندی گه خوردی میرفتی سینما آتیش میزدی
- تو؟ هنرمند؟

کتاب هفته ( ذوب شده عباس معروفی)
کتاب رو امروز خوندم و تموم کردم. لطفا هرکسی که خوانده بهم بگه تا یک مقدار در موردش با هم صحبت کنیم.

تیم هفته: استقلال
چند روز پیش برای بازی استقلال - الاهلی ( وحشی وحشی ) با چندتا از رفقا رفتیم استادیوم. نکته ی جالب بعد از بازی خیلی خوب استقلال و همچنین محمدی ( که از اول تا آخر بازی رید به این عربای حرومزاده) ، نفرت مردم از این عرب ها بود که با تمام اعضا و جوارحم احساسش کردم. از فحش هایی که به عربی یاد گرفته بودن تا لذت بی پایانی که بعد از خطا روی یک یک عربستانی ها به چشم میرسید فهمیدم که هنوزم ایرانی هستیم و متنفر از اعراب!

خبر هفته: دیروز بعد از 2 سال سازم رو فروختم

پ.ن : ندارد

Friday, April 2, 2010

breaking news




دقایقی پیش وب سایت کاخ سفید به نقل از باراک اوباما نوشت:
رژیم ایران دوست ماست، ما حق ایران در مورد انرژی اتمی را محترم میشماریم. در جای دیگری از این متن آمده است که تمامی دارایی های بلوکه شده ی ایران در امریکا به این کشور باز گردانده خواهد شد
.

Saturday, March 20, 2010

برو سال گاو...برو



سال 88 با همه ی بدی هایی که داشت داره تموم میشه. سالی که هرچی سعی میکنم، نمیتونم دوسش داشته باشم.
امیدوارم سال جدید به اون چیزایی که خیلی براشون امسال تلاش کردم اما نرسیدم برسم....
به کار خوب
به آزادی
به امنیت
به شادی
و در نهایت به عشق

همچنین امیدوارم تمام مردم این کشور ( چه دوست چه دشمن، چه اونایی که کنارشون تو خیابون ها کتک خوردم، چه اونایی که من و کناریام رو کتک زدند ) همه و همه شاد و سلامت باشن و بالاخره مهربونی به این کشور برگرده.

امیدوارم عید امسال بتونم کتاب های نا تموم رو بخونم تا تموم بشن، بتونم جاهای خوبی برم برای عکاسی، فیلم هایی که دوست دارم رو ببینم، رمانی که در حال نوشتنش هستم به اتمام برسه، دوست هایی که بنا به دلایلی ازم دلخورن باهام آشتی کنن، دوستایی که دوسشون دارم رو زیاد ببینم، با آدم های جدیدی آشنا بشم، ارشد قبول بشم، اسپانیاییم حسابی خوب بشه و امتحان سفارت رو قبول بشم و در نهایت به یک سفر خیلی خوب برم.
براتون آرزوی بهترین ها رو دارم.

سال نو بر شما مهربانان شاد و خجسته

Monday, March 15, 2010

میلاد

برای روز میلاد تن من،
نمی خوام پیرهن شادی بپوشی

به رسم عادت دیرینه حتی،
برایم جام سرمستی بنوشی

برای روز میلادم اگر تو،
به فکر هدیه ای ارزنده هستی

منو با خود ببر تا اوج خواستن،
بگو با من که با من زنده هستی

که من بی تو نه آغازم نه پایان،
تویی آغاز روز بودن من

نذار پایان این احساس شیرین،
بشه بی تو غم فرسودن من

نمی خوام از گلهای سرخابی،
برایم تاج خوشبختی بیاری

به ارزشهای ایثار محبت،
به پایم اشک خوشحالی بباری

بذار از داغی دستهای تنها

بگیره هرم گرما بستر من


بذار با تو بسوزه جسم خستم،
ببینی آتش و خاکستر من

ای تنها نیاز زنده موندن،
بکش دست نوازش بر سر من

به تن کن پیرهنی رنگ محبت،
اگه خواستی بیایی دیدن من

که من بی تو نه آغازم نه پایان،
تویی آغاز روز بودن من

نذار پایان این احساس شیرین،
بشه بی تو غم فرسودن من …

(مخاطب خاص دارد)

Saturday, March 13, 2010

خیال

خیال میبافم

با کلاف خاطراتت

رنگین،مهراگین و عجین شده با بند بند زلف هایت

چه خیالی خوشتر از این که می بویمت

آرام،آهسته چون نسیم.....

هان دل من...

آگاه که میشوم ،گریان و خاطر حزین

هراسان دست و پا گم میکنم در انزوای بی کسیم!

تو نیستی بدان معنی نیست که شادم

فقط خیال میبافم،تو دست من،سیبی قرمز و بوسه های مکرر

راستی

به یاد بودت لچک ترنجی بافته ام درست به شکل خنده هایت

سبز،بهاری،بارانی

و استمرار شکوفا شدن بنفشه ها،زنبق ها

چه خیالی

تمام تمامیّت حضور دارند

گیسوانت،لبانت

ای داد

خاطرم را مملو از بودن،محو عشق گشتن میکنند

در وصف لبانت چه غزل هایی که نسروده ام

راستی...

می بوسمت آهسته،آرام

بی قراریت از بهر چیست که حتی در خیال هم عشوه گری میکنی

ناز بنیاد میکنی

بگذار ببوسمت

خیال هست خیال

آری خیال

Thursday, March 11, 2010

Wednesday, March 10, 2010

Saturday, March 6, 2010

سوراخ


جورابِ سوراخت مهم تره یا سوراخِ جورابت؟ چرا؟

Thursday, March 4, 2010

Pan's Labyrinth مارپیچ فان/هزارتوی فان



چند شب پیش فیلم مارپیچ فان رو دیدم. فیلم وقعا زیبا و دوست داشتنی بود. مخصوصا برای من که تازه دارم با زبان اسپانیایی آشنا میشوم تمرین خیلی خوبی بود.

این فیلم فانتزی و بسیار زیبا محصول سال 2006 اسپانیا است. شاید به عقیده تعدادی از تماشاگران این فیلم در رده بندی فیلم های فانتزی نوجوانان قرار بگیرد ولی این فیلم توانست نظر بسیاری از منتقدین را به خود جلب کند و موسیقی بسیار زیبای این فیلم یکی از شاهکارهای موسیقی متن فیلم به شمار می رود. دیدن این فیلم را توصیه می کنم.


جوایز:


برنده سه جایزه اسکار در رشته های بهترین کارگردانی هنری – بهترین فیلمبرداری و بهترین گریم سال 2006


برنده سه جایزه بفتا در رشته های بهترین طراحی لباس – بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان و بهترین گریم سال 2007


نامزد دریافت نخل طلایی جشنواره فیلم کن سال 2006


نامزد دریافت گلدن گلاب بهترین فیلم خارجی سال 2007

نامزد دریافت جایزه گرمی بهترین موسیقی متن فیلم سال 2007

موسیقی متن خارق العاده این فیلم را برای دانلود در زیر میگذارم:
با کیفیت معمولی: مارپیچ فان
دانلود آلبوم کامل آهنگ های فیلم مارپیچ فان

Thursday, February 25, 2010

بسیج

خداست Mokh Less بسیج لشگر

Wednesday, February 24, 2010

آیا ریگی تنها توسط سازمان اطلاعات ایران بازداشت شد؟



خبری که دیروز سر و صدای رسانه ای فراوانی را برپا کرد، خبر دستگیری عبدالمالک ریگی، سرکرده ی گروهی موسوم به جنبش مقاومت مردمی ایران ( جندالله ) بود.
ابتدا بد نیست بدانیم جندالله چه و عبدالماک ریگی که بود؟

جنبش مقاومت مردمی ایران که پیش از این با نام «جندالله» (به معنای ارتش خدا) شناخته می‌شد، یک گروه تروریستی شبه‌نظامی سنی مذهب بلوچ می‌باشد که با نظام جمهوری اسلامی ایران به مبارزه مسلحانه می‌پردازد. رهبر گروه جندالله، عبدالمالک ریگی نام دارد. وی فردي از طایفه ریگی است.

جندالله كه در سال ۱۳۸۲ بنیان‌گذاری شد؛ هدف خود را تلاش برای تامین حقوق مذهبی و قومی قوم بلوچ و اهل سنت در استان سیستان و بلوچستان ایران اعلام، اما تاکید كرده است که «یک گروه جدایی‌طلب» نیست.اما منتقدان این گروه آن‌ها را یک جریان شوونیست سنی فرقه‌گرا معرفی می‌کنند. همچنين نظام جمهوری اسلامی ایران آنان را سازمانی تروریستی معرفی می‌کند که به ادعای حکومت، «تحت حمایت پاکستان و آمریکا دست به قاچاق سوخت و مواد مخدر مي زند».


درگیری های مسلحانه گروه جندالله:

گروه «جندالله» در سال ۱۳۸۴، ۹ مرزبان ایرانی رابه گروگان گرفتند و در برابر آزادی آنان خواهان آزادی برخی از اعضای گروه خود شدند که در دادگاه‌های انقلاب نظام جمهوری اسلامی و به اتهام «فسادفی‌الارض» به اعدام محکوم شده‌بودند.

نخست مقامات امنیتی نظام جمهوری اسلامی قاچاقچیان مواد مخدر و اشرار را عامل اصلی گروگان‌گیری معرفی کردند.

گروه «جندالله» طی عملیاتي مسلحانه که سپس به تاسوکی معروف شد، ۲۳ تن را در جاده زابل-زاهدان به قتل رساند. افزون بر اين ۷ نفر را هم به عنوان گروگان همراه خود به خارج از مرزهای ایران برد و ادعا كرد كه از ماموران و عوامل وابسته به حکومت بوده‌اند.

در بهمن ماه ۱۳۸۵ بلوار ثارالله در شهر زاهدان شاهد انفجار بمب‌های جاسازی شده در یک خودروی پیکان بود که هدف آنان اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در استان سیستان و بلوچستان بودند. در این بمب‌گذاری‌ها ۱۱ تن از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کشته‌شدند.

اعضای این گروه از اواخر بهار ۱۳۸۷ و همزمان با تحویل عبدالحمید ریگی، از جانب دولت پاکستان به ایران، پاسگاه «حق آباد» سراوان را خلع سلاح نموده و ۱۴ تن از نظامیان پاسگاه را به گروگان گرفته و در قبال آزادی آنها خواستار آزادی زندانیان خود از زندان های ایران شدند. این شهر نزدیک ۲۴ ساعت توسط این گروه محاصره شده‌بود.
حمله انتحاری به «مسجد علی بن ابی‌طالب» شيعيان شهر زاهدان، در خرداد ماه ۱۳۸۸، موجب کشته‌شدن ۱۹ تن از نمازگزاران و زخمی‌شدن ده‌ها تن گردید

اهداف گروه جندالله:

عبدالمالک ریگی، رهبر گروه «جندالله» در مصاحبه با رادیو بلوچ، هدف اصلی خود را دفاع از حقوق ملی و مذهبی قوم بلوچ و اهل سنت در استان سیستان و بلوچستان اعلام کرده و ادعای جمهوری اسلامی ایران مبنی بر اینکه گروه جندالله قصد جدایی طلبی دارد را به شدت رد کرده‌است.

او همچنین با صدای آمریکا مصاحبه داشته‌است. این مصاحبه از سوی مقامات جمهوری اسلامی ایران به دلیل حمایت علنی از تروریسم و نقض قرارداد الجزایر به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.

عبدالمالک ریگی (زاده ۱ ژانویه ۱۹۸۳) رهبر گروه بنیادگرا و سنی‌مذهب به نام جنبش مقاومت ملی ایران (جندالله) است که در منطقهٔ سیستان و بلوچستان به مبارزهٔ مسلّحانه با حکومت جمهوری اسلامی ایران مشغول بوده‌است. این گروه از سوی جمهوری اسلامی ایران و دولت پاکستان به عنوان یک «گروه تروریستی» شناخته شده‌است. سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی وی را متهم به «قاچاق مواد مخدر، آدم ربایی و قتل برخی از نظامیان ایرانی بخصوص سپاه پاسداران» کرده‌است.

دستگیری ریگی:
بامداد سه شنبه، ۴ اسفند ۱۳۸۸، رادیو دولتی ایران به نقل از روابط عمومی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی گزارش کرد که ماموران این وزارتخانه عبدالمالک ریگی را بازداشت کرده‌اند.

ابهامات در نحوه دستگیری:
برخی منابع خبری نزدیک به دولت خبر دستگیری ریگی در شرق کشور را اعلام نمودند. در حالی که مصطفی محمد نجار، وزیر کشور خبر از دستگیری او در خارج از کشور و انتقال او به ایران را داده است. همچنین حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات اعلام نمود که ریگی توسط ماموران وزارت اطلاعات در خارج از کشور مدیریت شده و در داخل کشور دستگیر شده است. برخی خبرها هم حاکی از آن بود که ریگی در حالی که قصد پرواز از قرقیزستان به سمت دوبی را داشته شناسایی شده است. درهمین حال جنگده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از فرودگاه بندر عباس برمی‌خیزد و هواپیما را مجبور به فرود در فرودگاهی می‌کند. گفته می‌شود پدافند هوایی برای ترساندن هواپیما چند بار اقدام به شلیک هوایی نمود.
حیدر مصلحی در توضیحات دستگیری ریگی اظهار داشت که این عملیات بدون کمک سرویسهای اطلاعاتی خارجی بوده است. در حالی که شبکه الجزیره به نقل از خبرنگارش در اسلام‌آباد اعلام نمود که ریگی هفته قبل از اعلام بازداشت توسط مقامات پاکستانی بازداشت و تحویل مقامات ایرانی شده بود.گروه جندالله درواکنش به این رخداد، آمریکا ، انگلیس و سازمان های اطلاعاتی منطقه را به همکاری با جمهوری اسلامی برای دستگیری رهبر خود متهم کرد و هشدار داد که حکومت ایران باید منتظر حملاتی باشد که هرگز به فکر و خیالش هم نبوده است.

گروه جندالله در بیانیه ای که به همین مناسبت صادر کرده است نوشت:
رهبر بزرگوار جنبش مقاومت در یک عملیات تروریستی و با همکاری سرویسهای اطلاعاتی غرب از جمله سیا و اطلاعات افغانستان و اطلاعات پاکستان دستگیر و به رژیم ولایت فقیه تحویل داده شد. طبق اطلاعاتی که شاخه اطلاعاتی جنبش بدان دست یافته است سرویسهای اطلاعاتی غرب در دستگیری رهبر جنبش همکاری بسیار زیادی از جمله کنترل خط های ماهواره ای و همچنین استفاده از هواپیماهای جاسوسی و ..... داشته اند که نشان می دهد امریکا و غرب نزدیک ترین ارتباط ها را با رژیم ایران دارند به صورتی که رژیم تهران نمی تواند همکاری سرویسهای اطلاعاتی کشورهای غرب را انکار نماید تا آنجائیکه وزیر اطلاعات در کنفرانس خبری به همکاری یک سرویس اطلاعاتی در این باره اذعان نمود و تمامی اطلاعاتش را به نقل از یک سرویس اطلاعاتی بیگانه ارائه داد.
ما به زودی مدارکی را از همکاری امریکا و انگلیس و سرویسهای اطلاعاتی منطقه را با رژیم ولایت فقیه ارائه خواهیم داد.
در ادامه این بیانیه مردم سیستان به صبر دعوت شده اند و این مسئله را خواست خدا دانسته اند اما اعلام شده است که دست از جهاد بر نخواهند داشت:
جنبش مقاومت مردمی ایران مردم مومن اهل سنت و بلوچ را به صبر فرا می خواند و باید همه بدانند که این قضاء و فیصله الهی بوده است و ما در برابر الله تسلیم هستیم و احکامش را تعمیل می کنیم و هی مصیبتی نمی تواند ما را از راه حق و حقیقت و مبارزه و جهاد بازدارد.
ین مصیبت بزرگ عزم ما را برای مبارزه و جهاد راسخ تر نموده و این قربانی بزرگ راه عزت و آزادی را برای ملت بلوچ و جامعه اهلسنت فراهم خواهد کرد.
و در نهایت آمده است که ریگی یک شخص نیست بلکه تفکری است که همچنان ادامه خواهد داشت:
این مصیبت گرچه بزرگ است اما آنطور که رژیم ادعا می کند نیست بلکه رهبر محبوب ما صدها جوان را تربیت نموده و پرورش داده است و جنبش با اقتدار کامل و تام به راهش ادامه خواهد داد و جهان خواهد دید که فرزندان غیور بلوچستان چه پاسخی به رژیم ایران می دهند و رژیم باید منتظر حملاتی باشد که هرگز به فکر و خیالش هم نبوده است.

جنبش به رژیم هشدار می دهد و باز هم هشدار می دهد که بداند امروز بلوچستان کاملا عبدالمالک شده است وعبدالمالک یک فرد نیست بلکه یک نظریه و تفکر و اندیشه است که هرگز از بین نخواهد رفت و بزودی رژیم و مزدورانش در منطقه این حقیقت را درخواهند یافت.

بازداشت عبدالمالک ریگی گامی موثر برای مبارزه با تروریسم می باشد اما آنچه مسلم است اینکه جمهوری اسلامی ایران بدون همکاری با سرویس های اطلاعاتی دیگر کشورها ( امریکا - پاکستان و ... ) به هیچ عنوان قابلیت بازداشت این تروریست خونخوار را نداشته است. باید دید سرویس های اطلاعاتی دیگر کشورها به چه دلیل دست به چنین همکاری با رژیم ایران زده اند و اگر این کار در راستای مبارزه با تروریسم بوده است، چرا تا به امروز چنین اتفاقی نیفتاده بود.
آیا پشت پرده ی این ماجرا زد و بند های خاصی صورت گرفته است؟

معرفت



بازم دم معرفت ایرانسل گرم، که حداقل هر چند روز یک بار، بهم یه اس ام اسی * میزنه.

پ.ن : حالا همون پیامک

Sunday, February 21, 2010

2 - 12 - 1388



تو بگو ز چه رو دل من شکنی
چه شود که به من نظری فکنی
تو مهی به شبم
تو گلی به لبم
که تو را طلبم
بشنو ز وفا
سخن از دل ما
که تویی به خدا
همه تاب و تبم

یادت می آید آن شبهای رویایی
بودم غرق آن دو چشمان دریایی
ماند از آن شبها بر لبها داغ حسرت
هر شب در خوابت می بینم که می آیی

اگرم شده تا به قیامت
به امید وفای تو باشم
به خدا ندهم به دو عالم
نفسی که برای تو باشم

چه مرا به از این بود آیا
که غبار سرای تو باشم
چه زمان ز لبت شود آیا
شنوم که سزای تو باشم

یادت می آید آن شبهای رویایی
بودم غرق آن دو چشمان دریایی
ماند از آن شبها بر لبها داغ حسرت
هر شب در خوابت می بینم که می آیی

شب من، شب تو، شب مهتاب
اثری ز نگاه تو دارد
تو بمان، تو بدان که وجودم
دل و دیده به راه تو دارد

دل من گله از شب هجران
به دو چشم سیاه تو دارد
مگذر دگر از دل زارم
که امید پناه تو دارد

چشمت می خواند مرا
عاشق می داند مرا
ترسم این عشق نهان
در خون غلتاند مرا

چشمت می خواند مرا
عاشق می داند مرا
ترسم این عشق نهان
در خون غلتاند مرا

چشمت می خواند مرا
عاشق می داند مرا ...

این هم لینک این ترانه با صدای مختاباد