Wednesday, July 7, 2010

گفتم گفت




- گفت: " حالا چرا انقدر بداخلاقی؟"

- گفتم: " بد اخلاق نیستم"

-گفت: " معلومه "

-گفتم: " مگه من رو میبینی که میگی بد اخلاق"

-گفت: " فکر کن من نمیفهمم"

-گفتم: " من نگفتم نمیفهمی، فقط گفتم بداخلاق نیستم"

-گفت: " امیدوارم"

-گفتم: " انسان مجبور نیست حقیقت را بگوید، اما مجبور است چیزی که میگوید حقیقت داشته باشد"

-گفت: " دیدی پس ناراحتی!"

-گفتم: "سکوت سرشار از ناگفته هاست"

-گفت: " طوفان برای نوازش شاخه نیست! برای امتحان ریشه است! "

-گفتم: " در خشکسال آرزو هیچ کس از درخت خشکیده توقع سرسبزی و استواری ندارد "

-گفت: " درخت اگر تلاشی برای سبز شدن نکند باغبان ترجیح میدهد که آن را بسوزاند "

-گفتم: " درخت، بدون آبیاری باغبان خشک میشود، ماهی، خارج از آب میمیرد و دریا، بی آب؛ بی معنیست. بی آبی همان خشکسال آرزوست"

-گفت: " اگر چشم امید به آسمان داشته باشی، هیچگاه نا امیدت نمی کند"

- گفتم: " آسمانی که نمیتواند بار امانت خود را نگاه دارد، امید ما را به گوشه ی چشمی هم حساب نمی آورد، البته همگان چشم امید به یاری صاحب آسمان دارند. همگان!"

-گفت: " اگر خدا بخواهد، در جدال بین سنگ و شیشه، این سنگ است که خورد میشود. اگر خدا بخواهد"

-گفتم: " آری! دقیقا همچنین است

1 comment:

  1. چقدر بی ریا این چشم ها خط کشی های خیابان را دنبال می کنند...

    چقدر ساده این چشم ها ...سکوت کرده اند

    چقدر زیبا دست هایم افتاده اند.....انقدر که به تمنای تو بالا رفتند...

    چقدر بی صدا این اشک ها....

    چقدر موسیقی بی صدای جهان زیباست...

    اری....

    سکوت ، صدای روزگار است...

    روزگار چه زیبا می گوید :

    سکوت زیباست...

    ReplyDelete