Wednesday, September 8, 2010

These days

خوشيهام شده مثل يک تیکه يخ.تا ذوق می زنم و می خوام که در دستم بگيرم از ميان انگشتانم فرار می کنه و آب می شه و چک چک روی خاک می ريزه.به همون سرعت ذوب شدن يخ.به همون بی رحمی.اما در عوض آرامشم صد برابر شده و عيضا بی تفاوتی با در صد پايين و از نوع مثبت.در واقع می شه گفت يه کم کمتر سخت می گيرم.


اين تيکه حال بده ترين جمله ای بود که اين چند وقته شنيدم.گفتم:شب خوش گفت :؛ شب خودت خوش من شب غمگين دوست دارم؛ آره منم انگاری شبای غمگين سرد بدون پشه رو به اين شبای چسبناک گرم سوزناک از زور پشه بيشتر دوست دارم

No comments:

Post a Comment