Thursday, February 25, 2010

بسیج

خداست Mokh Less بسیج لشگر

Wednesday, February 24, 2010

آیا ریگی تنها توسط سازمان اطلاعات ایران بازداشت شد؟



خبری که دیروز سر و صدای رسانه ای فراوانی را برپا کرد، خبر دستگیری عبدالمالک ریگی، سرکرده ی گروهی موسوم به جنبش مقاومت مردمی ایران ( جندالله ) بود.
ابتدا بد نیست بدانیم جندالله چه و عبدالماک ریگی که بود؟

جنبش مقاومت مردمی ایران که پیش از این با نام «جندالله» (به معنای ارتش خدا) شناخته می‌شد، یک گروه تروریستی شبه‌نظامی سنی مذهب بلوچ می‌باشد که با نظام جمهوری اسلامی ایران به مبارزه مسلحانه می‌پردازد. رهبر گروه جندالله، عبدالمالک ریگی نام دارد. وی فردي از طایفه ریگی است.

جندالله كه در سال ۱۳۸۲ بنیان‌گذاری شد؛ هدف خود را تلاش برای تامین حقوق مذهبی و قومی قوم بلوچ و اهل سنت در استان سیستان و بلوچستان ایران اعلام، اما تاکید كرده است که «یک گروه جدایی‌طلب» نیست.اما منتقدان این گروه آن‌ها را یک جریان شوونیست سنی فرقه‌گرا معرفی می‌کنند. همچنين نظام جمهوری اسلامی ایران آنان را سازمانی تروریستی معرفی می‌کند که به ادعای حکومت، «تحت حمایت پاکستان و آمریکا دست به قاچاق سوخت و مواد مخدر مي زند».


درگیری های مسلحانه گروه جندالله:

گروه «جندالله» در سال ۱۳۸۴، ۹ مرزبان ایرانی رابه گروگان گرفتند و در برابر آزادی آنان خواهان آزادی برخی از اعضای گروه خود شدند که در دادگاه‌های انقلاب نظام جمهوری اسلامی و به اتهام «فسادفی‌الارض» به اعدام محکوم شده‌بودند.

نخست مقامات امنیتی نظام جمهوری اسلامی قاچاقچیان مواد مخدر و اشرار را عامل اصلی گروگان‌گیری معرفی کردند.

گروه «جندالله» طی عملیاتي مسلحانه که سپس به تاسوکی معروف شد، ۲۳ تن را در جاده زابل-زاهدان به قتل رساند. افزون بر اين ۷ نفر را هم به عنوان گروگان همراه خود به خارج از مرزهای ایران برد و ادعا كرد كه از ماموران و عوامل وابسته به حکومت بوده‌اند.

در بهمن ماه ۱۳۸۵ بلوار ثارالله در شهر زاهدان شاهد انفجار بمب‌های جاسازی شده در یک خودروی پیکان بود که هدف آنان اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در استان سیستان و بلوچستان بودند. در این بمب‌گذاری‌ها ۱۱ تن از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کشته‌شدند.

اعضای این گروه از اواخر بهار ۱۳۸۷ و همزمان با تحویل عبدالحمید ریگی، از جانب دولت پاکستان به ایران، پاسگاه «حق آباد» سراوان را خلع سلاح نموده و ۱۴ تن از نظامیان پاسگاه را به گروگان گرفته و در قبال آزادی آنها خواستار آزادی زندانیان خود از زندان های ایران شدند. این شهر نزدیک ۲۴ ساعت توسط این گروه محاصره شده‌بود.
حمله انتحاری به «مسجد علی بن ابی‌طالب» شيعيان شهر زاهدان، در خرداد ماه ۱۳۸۸، موجب کشته‌شدن ۱۹ تن از نمازگزاران و زخمی‌شدن ده‌ها تن گردید

اهداف گروه جندالله:

عبدالمالک ریگی، رهبر گروه «جندالله» در مصاحبه با رادیو بلوچ، هدف اصلی خود را دفاع از حقوق ملی و مذهبی قوم بلوچ و اهل سنت در استان سیستان و بلوچستان اعلام کرده و ادعای جمهوری اسلامی ایران مبنی بر اینکه گروه جندالله قصد جدایی طلبی دارد را به شدت رد کرده‌است.

او همچنین با صدای آمریکا مصاحبه داشته‌است. این مصاحبه از سوی مقامات جمهوری اسلامی ایران به دلیل حمایت علنی از تروریسم و نقض قرارداد الجزایر به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.

عبدالمالک ریگی (زاده ۱ ژانویه ۱۹۸۳) رهبر گروه بنیادگرا و سنی‌مذهب به نام جنبش مقاومت ملی ایران (جندالله) است که در منطقهٔ سیستان و بلوچستان به مبارزهٔ مسلّحانه با حکومت جمهوری اسلامی ایران مشغول بوده‌است. این گروه از سوی جمهوری اسلامی ایران و دولت پاکستان به عنوان یک «گروه تروریستی» شناخته شده‌است. سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی وی را متهم به «قاچاق مواد مخدر، آدم ربایی و قتل برخی از نظامیان ایرانی بخصوص سپاه پاسداران» کرده‌است.

دستگیری ریگی:
بامداد سه شنبه، ۴ اسفند ۱۳۸۸، رادیو دولتی ایران به نقل از روابط عمومی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی گزارش کرد که ماموران این وزارتخانه عبدالمالک ریگی را بازداشت کرده‌اند.

ابهامات در نحوه دستگیری:
برخی منابع خبری نزدیک به دولت خبر دستگیری ریگی در شرق کشور را اعلام نمودند. در حالی که مصطفی محمد نجار، وزیر کشور خبر از دستگیری او در خارج از کشور و انتقال او به ایران را داده است. همچنین حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات اعلام نمود که ریگی توسط ماموران وزارت اطلاعات در خارج از کشور مدیریت شده و در داخل کشور دستگیر شده است. برخی خبرها هم حاکی از آن بود که ریگی در حالی که قصد پرواز از قرقیزستان به سمت دوبی را داشته شناسایی شده است. درهمین حال جنگده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از فرودگاه بندر عباس برمی‌خیزد و هواپیما را مجبور به فرود در فرودگاهی می‌کند. گفته می‌شود پدافند هوایی برای ترساندن هواپیما چند بار اقدام به شلیک هوایی نمود.
حیدر مصلحی در توضیحات دستگیری ریگی اظهار داشت که این عملیات بدون کمک سرویسهای اطلاعاتی خارجی بوده است. در حالی که شبکه الجزیره به نقل از خبرنگارش در اسلام‌آباد اعلام نمود که ریگی هفته قبل از اعلام بازداشت توسط مقامات پاکستانی بازداشت و تحویل مقامات ایرانی شده بود.گروه جندالله درواکنش به این رخداد، آمریکا ، انگلیس و سازمان های اطلاعاتی منطقه را به همکاری با جمهوری اسلامی برای دستگیری رهبر خود متهم کرد و هشدار داد که حکومت ایران باید منتظر حملاتی باشد که هرگز به فکر و خیالش هم نبوده است.

گروه جندالله در بیانیه ای که به همین مناسبت صادر کرده است نوشت:
رهبر بزرگوار جنبش مقاومت در یک عملیات تروریستی و با همکاری سرویسهای اطلاعاتی غرب از جمله سیا و اطلاعات افغانستان و اطلاعات پاکستان دستگیر و به رژیم ولایت فقیه تحویل داده شد. طبق اطلاعاتی که شاخه اطلاعاتی جنبش بدان دست یافته است سرویسهای اطلاعاتی غرب در دستگیری رهبر جنبش همکاری بسیار زیادی از جمله کنترل خط های ماهواره ای و همچنین استفاده از هواپیماهای جاسوسی و ..... داشته اند که نشان می دهد امریکا و غرب نزدیک ترین ارتباط ها را با رژیم ایران دارند به صورتی که رژیم تهران نمی تواند همکاری سرویسهای اطلاعاتی کشورهای غرب را انکار نماید تا آنجائیکه وزیر اطلاعات در کنفرانس خبری به همکاری یک سرویس اطلاعاتی در این باره اذعان نمود و تمامی اطلاعاتش را به نقل از یک سرویس اطلاعاتی بیگانه ارائه داد.
ما به زودی مدارکی را از همکاری امریکا و انگلیس و سرویسهای اطلاعاتی منطقه را با رژیم ولایت فقیه ارائه خواهیم داد.
در ادامه این بیانیه مردم سیستان به صبر دعوت شده اند و این مسئله را خواست خدا دانسته اند اما اعلام شده است که دست از جهاد بر نخواهند داشت:
جنبش مقاومت مردمی ایران مردم مومن اهل سنت و بلوچ را به صبر فرا می خواند و باید همه بدانند که این قضاء و فیصله الهی بوده است و ما در برابر الله تسلیم هستیم و احکامش را تعمیل می کنیم و هی مصیبتی نمی تواند ما را از راه حق و حقیقت و مبارزه و جهاد بازدارد.
ین مصیبت بزرگ عزم ما را برای مبارزه و جهاد راسخ تر نموده و این قربانی بزرگ راه عزت و آزادی را برای ملت بلوچ و جامعه اهلسنت فراهم خواهد کرد.
و در نهایت آمده است که ریگی یک شخص نیست بلکه تفکری است که همچنان ادامه خواهد داشت:
این مصیبت گرچه بزرگ است اما آنطور که رژیم ادعا می کند نیست بلکه رهبر محبوب ما صدها جوان را تربیت نموده و پرورش داده است و جنبش با اقتدار کامل و تام به راهش ادامه خواهد داد و جهان خواهد دید که فرزندان غیور بلوچستان چه پاسخی به رژیم ایران می دهند و رژیم باید منتظر حملاتی باشد که هرگز به فکر و خیالش هم نبوده است.

جنبش به رژیم هشدار می دهد و باز هم هشدار می دهد که بداند امروز بلوچستان کاملا عبدالمالک شده است وعبدالمالک یک فرد نیست بلکه یک نظریه و تفکر و اندیشه است که هرگز از بین نخواهد رفت و بزودی رژیم و مزدورانش در منطقه این حقیقت را درخواهند یافت.

بازداشت عبدالمالک ریگی گامی موثر برای مبارزه با تروریسم می باشد اما آنچه مسلم است اینکه جمهوری اسلامی ایران بدون همکاری با سرویس های اطلاعاتی دیگر کشورها ( امریکا - پاکستان و ... ) به هیچ عنوان قابلیت بازداشت این تروریست خونخوار را نداشته است. باید دید سرویس های اطلاعاتی دیگر کشورها به چه دلیل دست به چنین همکاری با رژیم ایران زده اند و اگر این کار در راستای مبارزه با تروریسم بوده است، چرا تا به امروز چنین اتفاقی نیفتاده بود.
آیا پشت پرده ی این ماجرا زد و بند های خاصی صورت گرفته است؟

معرفت



بازم دم معرفت ایرانسل گرم، که حداقل هر چند روز یک بار، بهم یه اس ام اسی * میزنه.

پ.ن : حالا همون پیامک

Sunday, February 21, 2010

2 - 12 - 1388



تو بگو ز چه رو دل من شکنی
چه شود که به من نظری فکنی
تو مهی به شبم
تو گلی به لبم
که تو را طلبم
بشنو ز وفا
سخن از دل ما
که تویی به خدا
همه تاب و تبم

یادت می آید آن شبهای رویایی
بودم غرق آن دو چشمان دریایی
ماند از آن شبها بر لبها داغ حسرت
هر شب در خوابت می بینم که می آیی

اگرم شده تا به قیامت
به امید وفای تو باشم
به خدا ندهم به دو عالم
نفسی که برای تو باشم

چه مرا به از این بود آیا
که غبار سرای تو باشم
چه زمان ز لبت شود آیا
شنوم که سزای تو باشم

یادت می آید آن شبهای رویایی
بودم غرق آن دو چشمان دریایی
ماند از آن شبها بر لبها داغ حسرت
هر شب در خوابت می بینم که می آیی

شب من، شب تو، شب مهتاب
اثری ز نگاه تو دارد
تو بمان، تو بدان که وجودم
دل و دیده به راه تو دارد

دل من گله از شب هجران
به دو چشم سیاه تو دارد
مگذر دگر از دل زارم
که امید پناه تو دارد

چشمت می خواند مرا
عاشق می داند مرا
ترسم این عشق نهان
در خون غلتاند مرا

چشمت می خواند مرا
عاشق می داند مرا
ترسم این عشق نهان
در خون غلتاند مرا

چشمت می خواند مرا
عاشق می داند مرا ...

این هم لینک این ترانه با صدای مختاباد

Thursday, February 18, 2010

به جای روز25بهمن ماه "والنتاین" روز عشق ایران باستان"سپندار مذگان" را جشن بگیریم.



شاهین شهبازی

نشریه قهوه

اين روزها مردم برگزاري جشن ها و مناسبت هاي خارجي را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر مي دانند.
سفره هفت سين نمي چينند، اما در آراستن درخت كريسمس اهتمام مي ورزند!
جشن شب يلدا كه به بهانه بلند شدن روز، براي شكرگزاري از بركات و نعمات خداوندي برگزار مي شده است را نمي شناسند، اما همراه و همزمان با بيگانگان روز شكرگزاري برپا مي كنند!
همه چيز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاريش مي دانند، اما حتي اسم “سپندار مذگان” به گوششان نخورده است.

چند سالي ست حوالي 25 بهمن ماه (14 فوريه) كه مي شود هياهو و هيجان را در خيابان ها مي بينيم. مغازه هاي اجناس كادوئي لوكس و فانتزي غلغله مي شود. همه جا اسم Valentine به گوش مي خورد. از هر بچه مدرسه اي كه در مورد والنتاين سوال كني مي داند كه “در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند.كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشي به نام والنتيوس(والنتاين)،مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دختر زندانبان مي شود .سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد عشاق،با قلبي عاشق اعدام مي شود…بنابراين او را به عنوان فدايي وشهيد راه عشق مي دانند و از آن زمان نهاد و سمبلي مي شود براي عشق!”

اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است!

جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايراني دقيقا مصادف است با 29اسفند، يعني تنها 4 روز پس از والنتاين فرنگي! اين روز “سپندار مذگان” يا “اسفندار مذگان” نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان “روز عشق” به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول “روز اهورا مزدا”، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت يعني “بهترين راستي و پاكي” كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهريور يعني “شاهي و فرمانروايي آرماني” كه خاص خداوند است و روز پنجم “سپندار مذ” بوده است. سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن مي شد، جشني ترتيب مي دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمين روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، “مهرگان” لقب مي گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشني با همين عنوان مي گرفتند.

سپندار مذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند.

ملت ايران از جمله ملت هايي است كه زندگي اش با جشن و شادماني پيوند فراواني داشته است، به مناسبت هاي گوناگون جشن مي گرفتند و با سرور و شادماني روزگار مي گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگي، خلق و خوي، فلسفه حيات و كلا جهان بيني ايرانيان باستان است. از آنجايي كه ما با فرهنگ باستاني خود ناآشناييم شكوه و زيبايي اين فرهنگ با ما بيگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمريكاييها هستند كه به خود جهان بيني دچار مي باشند. آنها دنيا را تنها از ديدگاه و زاويه خاص خود نگاه مي كنند. مردماني كه چنين ديدگاهي دارند، متوجه نمي شوند كه ملت هاي ديگر شيوه هاي زندگي و فرهنگ هاي متفاوتي دارند. آمريكاييها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان مي دانند. آنها بر اين باورند كه عادات، رسوم و ارزش هاي فرهنگي شان برتر از سايرين است. اين موضوع در بررسي عملكرد آنان بخوبي مشهود است. بعنوان مثال در حالي كه اين روزها مردم كشورهاي مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط مي باشند، آمريكاييها تقريبا تنها به يك زبان حرف مي زنند. همچنين مصرانه در پي اشاعه دادن جشن ها و سنت هاي خاص فرهنگ خود هستند.

اطلاع داشتن از فرهنگ هاي ساير ملل” و “مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها” دو مقوله كاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم ديگران، بي اينكه ريشه در خاك، در فرهنگ و تاريخ ما داشته باشد، اگر هم به جايي برسيم، جايي ست كه ديگران پيش از ما رسيده اند و جا خوش كرده اند!
براي اينكه ملتي در تفكر عقيم شود، بايد هويت فرهنگي تاريخي را از او گرفت. فرهنگ مهم ترين عامل در حيات، رشد، بالندگي يا نابودي ملت ها است. هويت هر ملتي در تاريخ آن ملت نهاده شده است. اقوامي كه در تاريخ از جايگاه شامخي برخوردارند، كساني هستند كه توانسته اند به شيوه مؤثرتري خود، فرهنگ و اسطوره هاي باستاني خود را معرفي كنند و حيات خود را تا ارتفاع يك افسانه بالا برند. آنچه براي معاصرين و آيندگان حائز اهميت است، عدد افراد يك ملت و تعداد سربازاني كه در جنگ كشته شده اند نيست؛ بلكه ارزشي است كه آن ملت در زرادخانه فرهنگي بشريت دارد.

پ.ن: در گذشته ایرانیان 12 ماه 30 روزه داشتند و 5 روز را نیز افزودن بر آن 12 ماه در سالشمار خود داشته اند. بنابراین روز پنجم اسفند (سپندار مذگان)، با روز 335 از سال یا 29 بهمن در سالشمار کنونی ایرانیان برابر است

Sunday, February 14, 2010

ερωμένη (valentine)




دقیقا نمیدانست همه چیز بعد از آن صحبت طولانی تمام شد یا شروع!
رویایی که چهار سال با آن زندگی کرده بود و لحظه لحظه زندگی اش را پای آن گذرانده بود تمام و زندگی جدیدی که نمیدانست چه اتفاقی را در دل خود پنهان کرده شروع شده بود.

" چهار سال قبل"

از همان روزهای اول سال جدید درسی توجه اش را به خود جلب کرده بود، اما در آن روز زیبای پاییزی همه چیز رنگ دیگری داشت. مثل هر روز - تنها - طوری که هیچ کس متوجه حضورش نشود وارد کلاس شد و رفت سر جای همیشگی اش، یعنی آخرین صندلی از آخرین ردیف کلاس بنشیند، که دوباره او را دید.
به محض ورودش به کلاس، دخترک سرش را بالا گرفت و با آن چشمان نافذ نگاهش کرد. نگاهی که چهار سال زندگی پسرک را تحت تاثیر خود قرار داد. اما دست آخر....
نفهمید چطوری جای همیشگی را پیدا کرد و نشست. دخترک با لبخند ملیح و برق چشمانش او را بدرقه کرد.
از آن روز، بیشتر از گذشته توجه اش به سمت او جلب شد. همه جا حضورش را حس میکرد.
در چشمانش هزاران حرف ناگفته وجود داشت. همه ی احساساتش را با نگاهش بیان میکرد.
خیلی خوشحال بود که بعد از مدت ها کسی را پیدا کرده که مثل خودش همه ی احساسش را از طریق چشمانش منتقل می کند.
در همین احوال بود که امتحانات پایان ترم هم تمام شد... روز آخر دخترک از همه خداحافظی کرد و از دانشگاه رفت.
نمی دونست چه کاری انجام دهد. نمی دونست چه اتفاقی می افتد. نمی دونست با چه کسی در این مورد حرف بزند. اما با هیچ کس حرفی نزد، هیچ کاری نکرد، هیچ اتفاقی هم نیفتاد.
یک ترم تمام دخترک نبود. دخترک که نه، زندگی پسرک نبود.
روزهایش سخت تر از همیشه می گذشت، تلخ تر از روزهایی که در سلول تنگ و تاریک انفرادی میگذراند به امید آینده ای روشن. هرچه بود، آن روزها دشمنش آشکارا به جنگش آمده بود، اما اینک با چه کسی باید می جنگید؟ دشمنش که بود جز سرنوشت شومش....
هفت ماه به همین منوال گذشت تا اینکه سال جدید تحصیلی آغاز شد.
نمی دونست چیزی که میدید حقیقت داشت یا فکر و خیال زیاد او را دچار توهم کرده بود. اما نه! انگار درست می دید. صاحب آن دو چشم زیبا، بازگشته بودند.
با نگاهش خوش آمد گفت. او هم با نگاهش تشکر کرد.
چند روز اول به همین صحبت میان چشم ها گذشت تا اینکه نتوانست طاقت بیاورد:
- خیلی خیلی خوشحالم از اینکه برگشتی.
- ممنون . منم خیلی خوشحالم که باز دوستای خوبم رو می بینم.
مزاحمت نمی شم. خوشحال شدم از اینکه صحبت کردیم.
- خواهش میکنم. منم خوشحال شدم.
همین گفتگوی کوتاه سر آغازی بود برای دوستی ای که روز به روز عمیق تر شد. اما امروز پس از گفتگویی طولانی سر آغازی شد برای جدایی!....
به راستی ای کاش هیچ وقت حرفی با کلام زده نمی شد اما....

Friday, February 5, 2010

Notre histoire ( Our story )

زن همسایه تنش را می فروشد من کتابهای قدیمی ام را بین ما فاصله زیاد نیست هر دو مجبوریم

Tuesday, February 2, 2010

Flash forward ( persian version ) قسمت دوم

آنچه گذشت: در اول خرداد 2388 تمام مردم ایران بمدت دو دقیقه و بیست و دو ثانیه بی هوش شدند. پس از بی هوشی تمام شهر را هرج و مرج فرا گرفته بود. تصادفات اتومبیل ها، سقوط هواپیما ها، خروج ترامواهای منوریل از خط، تنها بخشی از اتفاقاتی بود که در آن چند دقیقه ی کوتاه صورت گرفته بود. مردم در مدت بی هوشی خوابی دیدند که در آن آینده ای با تاریخ مشخص به تصویر کشیده شده بود. مثلا شاهین 23 خرداد را دید که در خیابان های تهران دنبال رایش میگردد و ...؛
(شاهین در حال جست و جوی رای گمشده اش)

و اینک ادامه داستان:
مردم به شدت ترسیده بودند و نمی دانستند که چه اتفاقی افتاده است، بچه ها گریه می کردند، مجروحین کمک می خواستند، شهر را دود و آتش احاطه کرده بود و ناگهان از گوشه ای صدای انفجار می آمد. هیچ چیز تحت کنتر هیچ کس نبود
.



(مردم وحشت زده، بعد از بی هوشی)


(وضعیت شهر پس از بی هوشی)

شاهین به سمت ستاد حرکت کرد و بعد از عبور از چندین خیابان به آن جا رسید.
- سلام
-سلام! تو ام بی هوش شدی؟
- آره، تو ام توی مدت بی هوشی خواب دیدی؟
- آره. خواب دیدم چند روز بعد از انتخاباته ، ریختن اینجا، همه چیز رو خورد کردن، همه جا رو آتیش زدن، خودم رو هم داشتن میبردن زندان ِ درکه! تو ام خواب دیدی؟


(وضعیت ستاد در خواب مسئول ستاد)

(وضعیت ستاد در خواب مسئول ستاد)


(وضعیت ستاد در خواب مسئول ستاد)

(وضعیت ستاد در خواب مسئول ستاد)

- آره! منم یه چیزی تو همین مایه ها دیدم.
- به نظرت چه اتفاقی افتاده؟
- نمی دونم! اما مطمئنم همه خواب دیده اند!
- به نظرت باید چی کار کنیم؟
- ما باید تا جایی که می توانیم اطلاعات همه مردم را به دست بیاوریم تا از کنار هم چیدن اون ها به یک نتیجه معقول برسیم!
- چطوره یه سایت اینترنتی راه بندازیم تا همه اونجا خواب هاشون رو بنویسن؟!
- فکر خوبیه! اسمش رو هم میگذاریم موزائیک! تا اتفاقات رو مثل موزائیک کنار هم بچینیم.
- موافقم پس زودت بریم دنبال ثبت هاست و دامین...

(نمایی از سایت موزائیک)

http://abc.go.com/shows/flash-forward/mosaiccollective
وب سایت موزائیک. برای ثبت خوابتان به این سایت مراجعه نمایید



(نمایی از سایت موزائیک)

این داستان ادامه دارد....؛