Saturday, March 13, 2010

خیال

خیال میبافم

با کلاف خاطراتت

رنگین،مهراگین و عجین شده با بند بند زلف هایت

چه خیالی خوشتر از این که می بویمت

آرام،آهسته چون نسیم.....

هان دل من...

آگاه که میشوم ،گریان و خاطر حزین

هراسان دست و پا گم میکنم در انزوای بی کسیم!

تو نیستی بدان معنی نیست که شادم

فقط خیال میبافم،تو دست من،سیبی قرمز و بوسه های مکرر

راستی

به یاد بودت لچک ترنجی بافته ام درست به شکل خنده هایت

سبز،بهاری،بارانی

و استمرار شکوفا شدن بنفشه ها،زنبق ها

چه خیالی

تمام تمامیّت حضور دارند

گیسوانت،لبانت

ای داد

خاطرم را مملو از بودن،محو عشق گشتن میکنند

در وصف لبانت چه غزل هایی که نسروده ام

راستی...

می بوسمت آهسته،آرام

بی قراریت از بهر چیست که حتی در خیال هم عشوه گری میکنی

ناز بنیاد میکنی

بگذار ببوسمت

خیال هست خیال

آری خیال

5 comments:

  1. شاهین جان نمیدونم ازت چجوری تشکر کنم، هروز با یه شعرت واسه من منو غافل گیر میکنی، عزیزم لازم نیست این همه کارررر؛ :))) ؛

    ReplyDelete
  2. خیلی خوبه تبریک. از این جهت بهت تبریک میگم چون من هرچی تلاش کنم یه همچین چیزایی رو نمیتونم بگم

    ReplyDelete
  3. شعر گفتن هنریست که در ما نیست
    :)

    ReplyDelete
  4. یه لحظه چشم از باغ پاییز بر نمی داشت
    معلوم نبود چی توی این باغ لخت و مرده دیده بود که اینطوری بهش خیره شده بود

    همینطور نگاه می کرد و بافتنی می بافت

    بافت
    بافت
    اونقدر بافت تا کلاف تموم شد

    ReplyDelete
  5. قشنگ بود و قابل تامل منتظر شعرای بعدیتم هستیم

    ReplyDelete