سوخت و سوزش را هم!
اما روزی
در نقطه ای
قطع میشوند شریان های کرونری
پس از هم آغوشی عمیق تیغ و رگ!!
میدونی؟
آسمون همیشه آبی نیست.
همیشه هم صاف نیست!
گاهی ابری و گاهی بارونی!
از آسمون همیشه هم بارون نمیباره!
خب!
این طبیعتشه!
ولی همون موقع هایی ام که داره بارون میباره،
برو بشین پای درد و دل آسمون.
ببین چی میگه؟ چرا داره گریه میکنه؟!
دلتو بده به دل آسمون و عوضش چند تا ستاره بگیر!
میدونی؟
گاهی آسمون پر ستاره است
ولی یه ستاره میونه اون ستاره ها بزرگ ترو قشنگ ترو درخشانتره!
اون ستاره ی " تو ِ "
میدونی؟
وقتی با ستاره ی " تو " حرف میزنم،
وقتی بهش خیره میشم یا بهش چشمک میزنم،
همیشه ازم یه چیزی میپرسه!
میگه" " دوسم داری؟ "
ولی دیشب ازم یه سوال دیگه پرسید.
گفت: " تو چرا هیچ وقت ازم نمیپریسی که دوست دارم یا نه؟
منم ازش پرسیدم: " تو چی؟ دوسم داری؟ "
میدونی چی گفت؟
گفت: " قلبتو بده! "
گفتم: " چه جوری؟ "
گفت: " چشاتو ببند، یه نفس عمیق بکش و خودتو رها کن. قلبت پرواز میکنه و خودش میاد پیش من. "
منم همون کاریو کردم که ستاره گفت.
ستاره قلبمو گرفتو روش یه چیزی نوشتو بعد پسش داد.
میدونی چی نوشته بود؟
نوشته بود: " دوست دارم! "
نوشته ی ستاره ی " تو " رو قلبم موند. هنوزم هست. تا آخر هم میمونه!
چرا؟
چون بهم گفت: " حقیقت هیچ وقت نابود نمیشه! چون چیزیه که باید وجود داشته باشه! "
راستی!
بیا این دفعه که بارون میباره، بریم پشت پنجره و به درد ِ دل ِ آسمون گوش بدیم.
وقتی شب میشه، بیا دوتایی به ستاره ها نگاه کنیم.
وقتی میخوایم بخوابیم، بیا به ستاره ها شب بخیر بگیم.
و وقتی صبح میشه ، بیا طلوع ِ خورشید رو که پر از عشقه با هم نگاه کنیم!
باشه که عاشق بمونیم....
روز دانشجو مجالی است تا این قشر را بهتر بشناسیم و با ویژگی ها و خصوصیات آنها بیشتر آشنا بشویم که این خود باعث خواهد شد نیازها و مطالبات بزرگترین گروه صنفی کشور را به نحوی شایسته درک کنیم و در پی آن باشیم. حال بر این اساس و با جمع آوری نظرات دانشمندان علوم مختلف از مهندسی ژنتیک گرفته تا «بیهوشی» و با عنایت به آرای فلاسفة تمام اعصار از افلاطون و ارسطو و سقراط اول گرفته تا دکتر عبدالکریم سروش و سقراط ثانی یعنی محمود احمدی نژاد (با درود به روان پاک دکتر علی شریعتی که برخی حرفهایش را باید با آب طلا نوشت)، دانشجوبان را به دو دسته تقسیم می نماییم:
1. بزغاله ها: این گروه به صورت رسمی حدود یک سال قبل و در پی سخنان گهربار محمود احمدی نژاد اعلام موجودیت کرد. در آن هنگام احمدی نژاد در یکی از سفرهای استانی اعلام نمود: «فهم منتقدان من از یک بزغاله هم کمتر است.» که این موضوع با مخالفت شدید صنف بزغاله روبرو شد. بزغاله ها خود را از هر گونه جناح بندی سیاسی مبرا دانسته و اعتراض کتبی خود را به انضمام سوابق انقلابی شان به رئیس جمهور ابلاغ نمودند. ولی از آنجا که شخصیت ریاست جمهوری بالاتر از این است که حرف و عقیده اش زیر پا گذاشته شود، از آن به بعد منتقدان رئیس جمهور با صفت وزین و پرمایة «بزغاله» خطاب گردیدند. البته شایان ذکر است که در سال های قبل بزغاله ها و والدین شان به واسطة ریش هایشان مورد شناسایی قرار می گرفتند و چندان مخالف عقاید اصولگرایان تلقی نمی شدند.
2. گوسفندها: در تیپ شناسی گوسفندها نظرات مختلف و گاه متضادی ارائه گشته است. اما به طور کلی همگان بر این باورند که: «هر کس که بزغاله نباشد، گوسفند است.» در اصل گوسفندها که مشخصة اصلی شان بی خیالی نسبت به دنیای پیرامون خود و خوردن و خوابیدن است، در برابر بزغاله هایی قرار می گیرند که احمدی نژاد آنها را از منتقدان خود می داند و یا به عبارت صحیح تر منتقدان خود را بزغاله می داند.
گوسفندها برخلاف بزغاله ها سازماندهی شده تر و دارای تشکیلات منسجمی هستند. آنها هزاران سال است که مشغول کار بر روی تئوری های فکری خود هستند که حاصل آن ایجاد مکتبی با نام «گوسفندیسم» است. گوسفندیست ها نه وجود را بر ماهیت مقدم می دانند و نه ماهیت را بر وجود، بلکه صرفا کاری به این کارها ندارند. اساس گوسفندیسم که در کشور ما پیروان بیشماری دارد، بر جزوه نوشتن محض و طی کردن فاصلة بین خوابگاه و دانشگاه یا سلف و دانشگاه و یا حتی سلف و خوابگاه می باشد.
همچنین دانشمندان معتقدند مفهوم گوسفندیسم رابطة تنگاتنگی با «جمع» (گروهی از مردم) دارد. آنها بر این باورند که بدون یک جمع و توده، گوسفندیسم معنای خود را از دست می دهد و به طور کلی حیات مکتب گوسفندیسم را وابسته به جمع و در اصطلاح تخصصی تر «گله» می دانند. گله در اصل فضایی است که در آن هر گوسفندی به ابراز وجود می پردازد و خود واقعی اش را نشان می دهد. تئوری پردازان گوسفندیست معتقدند که گله به مثابه یک پازل است که هر گوسفند در تکمیل و تکامل هویت آن نقش ایفا می کند. نقش هر گوسفند از دیگر دوستانش نه کمتر و نه بیشتر است، همه به یک اندازه در رشد و تعالی گلة خود سهم دارند. تنها تفاوتی که می توان بین یک گله و پازل قائل شد اینست که یک پازل حتی با نبودن یک قسمت از آن به کمال نمی رسد و شکل نمی گیرد، ولی گله با اینکه متشکل از گوسفندان است اما چندان متکی به آنها نیست، چرا که حداقل شرط لازم برای داشتن یک گله دو عدد گوسفند است که به حمد ال.. این تعداد در هر جایی پیدا می شود.
در سال های اخیر نوعی مکتب از گوسفندیسم مشتق شده که فردگرایی را ترویج می کند. بنیانگذاران این مکتب که روزگاری از گوسفندیست های افراطی بودند، امروز با شعار «گوسفند باش، با گله نباش» به زعم خود باب جدیدی را در بحث گوسفندیسم باز کرده اند. لیکن معتقدند تفاوت این نوع گوسفندیسم با گوسفندیسم کلاسیک در فرم است نه محتوا. به طور مثال یک گوسفند کلاسیک جزوه می نویسد ولی یک گوسفند مدرن (وابسته به مکاتب انحرافی نوظهور) از انجام این کار هم سر باز می زند، چرا که حتی جزوه نوشتن را نیز عملی بیهوده می پندارد. در اصل این فرقه ها به قصد رادیکالیسم و بازگشت به اصول اولیه به بیراهه رفته اند. که این جز به نابودی و انحطاط گوسفندیسم نخواهد انجامید. مثلا اگر یک گوسفند در دورة کاردانی جزوه ننویسد، به طور طبیعی شانس اش برای پذیرفته شدن در آزمون کارشناسی کمتر خواهد شد که در نتیجه پس از مدتی شاهد کاهش تعداد گوسفندها در دورة کارشناسی خواهیم بود و در صورت ادامة این روند باید به ناچار در انتظار محو کامل گوسفندیسم از صحنة دانشگاههای کشور باشیم.
از دیگر مسائل مهم و مناقشه برانگیز در مکتب گوسفندیسم که حتی در مواردی باعث انفکاک و انشقاق بخش هایی از این جنبش شده می توان به بحث دخالت یا عدم دخالت گوسفندها در سیاست اشاره کرد. گوسفندها در این مورد به دو دسته تقسیم می شوند: گوسفندهای خیلی گوسفند و گوسفندهای کمتر گوسفند.
گوسفندهای خیلی گوسفند (محض) همانهایی هستند که در پاراگراف های قبلی شرح آن رفت. قشری بسیار نجیب و سر به زیر که اگر تمام پشم های آنها هم چیده شود، پاسخی جز نوای خسته کننده و بی حال «بع بع» سر نخواهند داد. آنها مخلصانه و با عزم جزم مشغول خوردن علف و یا نوشتن جزوه می باشند و ابداً به چیزی جز خوردن و آشامیدن فکر نمی کنند و اگر پائین تنه را ازشان بگیرید، زندگیشان نیست و نابود می شود. آنها حتی در مقابل پایمال شدن حقوق اولیة خود از قبیل هوای آزاد، آب تمیز، علف تازه و چرای بی قید و بند هم فروتنانه سکوت می کنند، دگر چه رسد به اهداف متعالی تر که شاید در مغز لذیذشان نیز نگنجد. پس تکلیف این گروه در مواجهه با سیاست بر کسی پوشیده نیست.
اما گروه دوم که شامل گوسفندهای کمتر گوسفند است، رابطة مسالمت آمیزتری با دنیای پیرامون خود دارند، هرچند که در نهایت باز هم گوسفندند. این دسته ممکن است با مشاهدة تضییع حقوق خود پالان سفید رنگی را از نزدیکانش به عاریه بگیرد و با پوشیدن آن و سر دادن «بع بع» های بلند و آهنگین اعتراض خود را به گوش دیگران برساند و حتی مدعی شود که حاضر به قربانی شدن در این راه می باشد. لیک واقعیت چیز دیگری است. چرا که متخصصان معتقدند این گوسفندان به دلیل نقص های ژنتیکی و گشاد بودن بخش انتهایی راست روده در هنگام خطر فرار را بر قرار ترجیح می دهند و از آن همه ادعاهای جهان شمول جز مقدار ناچیزی .......... باقی نمی ماند.
سخن در باب گوسفند و گوسفندیسم زیاد است که بی شک ناشی از تنوع منحصر به فردی است که در این دسته مشاهده می شود. اما بزغاله ها که به مدد تعریف بی آلایش و حزب اللهی که محمود احمدی نژاد از آنها ارائه داده، به مراتب خصوصیات و ویژگی های ساده تر و مختصرتری دارند:
در سیر تحول تاریخی اطلاق نام بزغاله به افراد دیگر به دو دورة کاملا متمایز بر می خوریم: دوران اول و دوران دوم. در دوران اول هر کسی می توانست به هر کسی که دلش بخواهد لقب بزغاله بدهد و ماکسیمم اتفاقی که می افتاد یک فروند سیلی ناقابل روی صورت فرد اعطا کنندة لقب بود. اما در دوران دوم که پس از اظهار فضل محمود احمدی نژاد در یکی از سفرهای استانی آغاز شده، نام بزغاله به یک تابو تبدیل گشته است. در این دوران و با بزغاله نامیده شدن منتقدان رئیس جمهور، معادلات پیشین به هم ریخته و از این به بعد به کسی نمی توان گفت بزغاله. چرا که به طرفه العینی وصله های رنگارنگی از تشویش اذهان عمومی گرفته تا اقدام علیه امنیت ملی و جاسوسی برای بیگانه و یا چاپ نشریات موهن به او می چسبد و می رود به آنجا که قاضی مرتضوی نی می اندازد یعنی بند 209 زندان اوین. حال حتی اگر شما به اندازة محتویات یک لپ لپ هم در وجودتان رحم و مروت وجود داشته باشد، چگونه راضی خواهید شد با منسوب کردن فردی به عنوان بزغاله، نهادهای امنیتی را به سراغ او بفرستید.
و اما ویژگی های بزغاله های نسل جدید: بزغاله های نسل جدید همانند آبا و اجداد داستانی خود دانا و متفکر می باشند. برخلاف نسلهای گذشته که ریش جز لاینفک وجود یک بز و یا بزغاله به شمار می رفت، بزغاله های امروزی الزاما ریش دار نیستند و طبق آمار رسمی هر روزه از تعداد علاقه مندان به ریش در آنان کاسته می شود. کارشناسان علت این رویگردانی را در عملکرد نامناسب و فاجعه آمیز بخشی از جامعة گوسفندها می دانند. گوسفندهایی که با پشم های پرپشت خود انواع شپش ها و مایت ها را روی سطح بدن پرورش می دهند و باعث بدنام شدن اصالت ریش و پشم می شوند. بگذریم.
بزغاله های مدرن برای نیل به اهداف خود روش های مسالمت آمیز و متمدنانه ای را بر می گزینند و برخلاف گوسفندان که کل دنیا را به جان هم انداخته اند، با دیگران سر جنگ ندارند و در اصل اعجاز نقد بزغاله ها به گوسفندها در همین منطق و تعقل نهفته است. همان اعجازی که باعث می شود رئیس دولت از ترس ریزش مقدار بیشتری از آرای خود آنها را به «بزغاله» بودن مفتخر کند.
بزغاله هایی که در دانشگاه مشغول به تحصیل هستند، به بزغاله بودن خود می بالند. آنها اصلا از اینکه با این نام خطاب شوند ناراحت و یا عصبانی نیستند. بلکه برعکس به «لقب» بزغاله همچون مدال افتخاری می نگرند که از سوی رئیس جمهور محبوبشان اعطا گردیده است. همان کسی که در دولتش بزغاله های دانشجو (یا دانشجوهای بزغاله) را به زندان می اندازند و با سربلندی به شکنجه کردن آنان افتخار می کنند. دولتی که در آن دختری با رتبة 700 در دانشگاه پذیرفته نمی شود ولی پسری با رتبة 5000 پزشکی می خواند ......... و دولتی که در دانشگاه هایش بودجة معاونت فرهنگی را به بسیج دانشجویی می دهند تا نشریه ای به نام (......) با اسم بسیج منتشر شود. دولتی که در آن برای تحت فشار قرار دادن یک دانشجوی منتقد، موهای بلندش را بهانه می کنند و او را به کمیتةانضباطی می برند و ..... .
سخن در باب بزغاله ها زیاد است، ولی برای راحتی کار باید گفت: «هر کسی که گوسفند نباشد، بزغاله است». این مقاله کوششی بود برای تفسیر آرا و عقاید رئیس جمهور محبوب محمود احمدی نژاد، که شایسته است موسسة نشر و ترویج افکار و اندیشه های احمدی نژاد (که نهادی دولتی است و با بودجة عمومی کشور اداره می شود) به این مقاله نگاه ویژه ای داشته باشد و مراتب تقدیر خود را از اینجانب هر چه زودتر اعلام دارد.
ضمنا در پایان، علی رغم اینکه این بندة حقیر هیچ گونه پیوند نسبی یا سببی یا رضاعی با بزغاله ها و بزها ندارم و برای اثبات این مدعای خود حاضر به ارائة شجره نامة معتبر و مستند نیز هستم، در کمال هشیاری و با آزادی و اختیار کامل در برابر تمام دانشجویان ، خود را عضوی از جامعة بزغاله ها اعلام می کنم و با ایمان کامل و اعتقاد راسخ به راهی که در پیش گرفته ام شهادت می دهم که تا خون در بدن نجس خود دارم لحظه ای از آرمان های متعالی بزغاله ها عدول نخواهم کرد و به چیزی جز آن نخواهم اندیشید.
داستان شروع نسلی که پایانی ندارد
چلچراغ بايد متفاوت باشد.فرق داشته باشد...از قرار فقط بايد فرق داشته باشد، با كي، با چي، چه جوري و... مهم نيست. بدجوري دلم ميخواهد بگويم «عزيز من اينقدر به فرق داشتن گير سه پيچ بلژيكي ندهيد، همه فرق دارند. فقط كچل فرق ندارد. همين!»
«خلاصه بعد از كلي بحث و تبادل نظر، دوستان ميگردند يك روز مناسب براي انتشار اولين شماره پيدا ميكنند. يازدهم خرداد. اين روز خيلي دقيق انتخاب شده نه سالگرد خاصي است و نه جشني چيزي.... گويا سركتاب هم كه باز كردهاند از يازدهم خرداد بيخاصيتتر روزي نبوده...»
«خب كار شروع ميشود. وارد دفتر چلچراغ که ميشوي يك ميز كج سه تا صندلي لهستاني و هفت تا ليوان يكبار مصرف ميبيني. شكر خدا همه چيز براي راهاندازي يك هفتهنامه آماده است!... ما برميگرديم و به دوستان ميگوئيم آقا با ما شوخي كردهاند. هفتهنامهاي در كار نيست. احتمالاً دوربين مخفي است. شما عجالتاً لبخند بزنيد.!» لبخند ميزنم بعد يكباره به خودم ميآيم، به اطرافم نگاه ميكنم، نه هيچكس حواسش به لبخند بي موقع من نيست و چند نفري كه دور و برم در مترو ايستادهاند همگي سرشان توي همين مطلب اولين شماره چلچراغ است و كمابيش همان لبخند به لبان آنها هم هست.
بايد پياده شوم و ميدانم هيچكدام از آنها دلشان نميخواهد كه من بروم و نشريه را با خود ببرم. دلم كمي برايشان ميسوزد ولي ته دلم خوشحالم و حس ميكنم كسي تا به حال اين قدر صادقانه از همراهي من خوشحال نبوده است و براي رفتنم متأسف نشده است.
يازدهم خرداد 81 اولين شماره چلچراغ منتشر شد، اگرچه نشريه اسمش آدم را به ياد مراسم عزا مياندازد اما نشريه شاد و پر از طنز است.
نشریه باید متفاوت باشد
چلچراغ هفتهنامهاي با قطع بسيار بزرگ در اندازههاي 24× 34 و همانطور كه طراح آن اصرار داشته با شكل و شمايل متفاوت و در 36 صفحه منتشر ميشود. با عكسهاي بزرگ و با مطالب فشرده و قلم ريز، به اين دليل كه «عكسهاي بزرگ جذابترند و براي جوانان جاذبه بيشتري دارند و قلم ريز براي اينكه مخاطب احساس نكند سرش كلاه گذاشته ميشود و يك نشريه كم حجم را با عكسهاي بزرگ پر ميكنند و به خواننده قالب ميكنند.» يك سوم از كل نشريه را تيترها تشكيل ميدهند و يك چهارم را آگهيها اشغال ميكنند كه مقدار آگهيها به نسبت هفتهنامههاي مشابه بسيار قابل توجه است. «پرمخاطبي نشريه و قطع بزرگ نشريه موجب جذب آگهي شده است.» در كل نشريه، مطلب آرشيوي و ترجمه شده بسيار كم به چشم ميخورد. «فكر ميكنيم ترجمه مطالب نوعي دزدي است سعي ميكنيم اگر مطلبي هم ترجمه ميشود از ديدگاه نويسنده ما مطرح شود» تيترها همه شوكدهنده و خيرهكننده به نظر ميرسند. وقتي موها سيخ ميشود، اين لعنتيها، 10 سوتي، يك جزيره خيلي باحال و...»
«ما سعي ميكنيم در تيتر زدن متفاوت باشيم و اين خودش يك سبك به وجود آورده است. بيشتر از اصطلاحات روزمره و پرآب و تاب استفاده ميكنيم» و بالاخره طنز در كليه مطالب آن ديده ميشود. «نسل جديد از حرفهاي جدي و شعاري خسته شده است.»
مثلاً ما هم موفقیم
«ما يكي از دو هفته نامه پرفروش هستيم». راز موفقيت نشريه چلچراغ دانستن اسم شب است. براي موفق بودن بايد اعتماد آنها را جلب كرد و براي جلب اعتماد آنها و ورود به دنيايشان بايد اسم شب را دانست و اين را كساني ميدانند كه نسل سوم را به خوبي ميشناسند و با روحيات، نيازها و سلايق آنها آشنايند. «بايد مراقب بود كه مطالب كسالتبار نباشد و از پند و اندرز دوري كرد.پيش از آن كه مفاهيم مفيد را براي جوانان مطرح كنيم بايد اعتمادشان را جلب كنيم كه آن را در قالبي نو و به دور از شعار و اندرز مطرح كنيم.ما معتقديم بيش از ساير نشريات مفاهيم مفيد براي جوانان مطرح كردهايم.»
اعضاي تحريريه اغلب كم سن و سال و نسل سومي هستند و اغلب آموزش روزنامهنگاري نديدهاند. «آنچه در دانشگاه با عنوان روزنامهنگاري آموزش ميدهند مطابق با سليقه نسل جديد نيست. ما مطالب را به صورت خلاصه و به دور از مقدمههاي دور و دراز و حرفهاي بيهوده و كسالتآور و طولاني تهيه ميكنيم.» بيشتر نيروي اين نشريه به صورت حقالتحرير كار ميكنند و كار را به صورت تجربي فراگرفتهاند البته گروهي نيز سابقه بسيار كمي در نشريه «سيب امروز» داشتهاند. اينها نويسندههاي با استعدادي هستند كه بدونآموزش و تجربه خاصي كار ميكنند. «آقاي مشكات هيچ سابقهاي نداشت و متنهايي هم كه مينوشت پر از غلط املايي بود. وي در جشنواره مطبوعات قبل جايزه دوم گزارشنويسي را از آن خود كرد.»
تحريريه كاملاً هواي نسل سومي دارد. تقريباً همه نويسنده نسل سومي هستند. محيط شاد، صميمي و دوستانه است و به يك محيط رسمي و اداري هيچ شباهتي ندارد و اينها گروهي دوست و هم سن و سال هستند كه براي يك كار دوستانه دور هم جمع شدهاند. در همين فضاي صميمي خيلي ايدهها توليد ميشود.» و عشق، كارها را پيش ميبرد. «پرداختهاي ما به نسبت نشريات ديگر و نشرياتي كه پشتوانه دولتي دارند كم است اغلب به عنوان كار دوم و به علت علاقهشان اينجا كار ميكنند.»
جا به جاي نشريه بهانهاي است براي ارتباط با خوانندگان، جواب نامهها، جواب ايميلها، پاسخ به خوانندگان و... «تجربه مطبوعاتي من نشان ميدهد صفحه نامهها و ارتباط با مخاطب خواننده زيادي ميآورد و همچنين يك پل ارتباطي براي جذب مخاطبان جديد است.»
خوانندگان نشريه چلچراغ نويسندهها را با نام ميشناسند و آنها با صداقت از دل خود آنها حرف ميزنند كه «ما خود نويسنده را براي جوانان مطرح كردهايم حالا هركدام از آنها صاحب سبك خاص و قلم شناخته شده و طرفداران خاص خود هستند.»
مشكل كه فقط پول نيست بابا
بحث مشكلات كه پيش ميآيد كسي از كمبود بودجه و امكانات مالي و فني و... حرفي نميزند. آقاي خوشخو ميگويد: «بزرگترين مشكل ما ايدههاي جديد است. ما از سوژههاي روزمره فراري هستيم. جوانها به دنبال چيزهاي نو هستند. در هر شماره بايد كاري جديد بكنيم. مشكل ديگر ما بينظمي است. اغلب به خاطر بينظمي كارها با تأخير مواجهيم و ممكن است نشريه با يك روز تأخير به چاپ برسد و يكي ديگر از مشكلات ما حذف مطالب از بچههايي است كه خيلي بيپروا مينويسند. در واقع ما خودمان را به شدت سانسور ميكنيم. سه شنبهها و چهارشنبهها در تحريريه كار ما فقط حذف مطالب براساس منشور نانوشتهاي است كه داريم. يك مشاور حقوقي با تجربه هم داريم كه بر مطالب ما نظارت دارد به هر حال ما تمام سعي و تلاش خودمان را ميكنيم تا مشكلي پيش نيايد.»
دادگاه ها: (ِکامل نیست)؛
تهران- خبرگزاري كار ايران
دادگاه هفته نامه چلچراغ به مدير مسوولي فريدون عموزاده خليلي روز22/8/1384 در شعبه 76 دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي محمدرضا صارمي و با حضور اعضاي هيأت منصفه مطبوعات برگزار شد. به گزارش خبرنگار "ايلنا"، در ابتداي اين جلسه، نماينده مدعيالعموم با قرار گرفتن در جايگاه اتهام مديرمسوول هفته نامه چلچراغ را استفاده ابزاري از افراد در تصاوير، انتشار مطالب خلاف موازين اسلامي و خلاف عفت عمومي در شمارههاي 113 و 120 اين نشريه عنوان كرد.
نماينده مدعيالعموم تصريح كرد: مديرمسوول هفتهنامه چلچراغ متهم به تبليغ ترانههاي قبل از انقلاب، چاپ تصويري از نيكي كريمي به منظور جذابيت بيشتر اين نشريه و تشويق زنان به شورش عليه نيروي انتظامي، است. در ادامه اين جلسه، محرري؛ وكيل مدافع مديرمسوول هفتهنامه چلچراغ در دفاع از موكل خود در توضيح چاپ مطلبي در اين نشريه تحت عنوان "شهريار مهرباني و لبخند" كه نماينده دادستان از آن به عنوان انتشار مطالب خلاف موازين اسلامي ياد كرده بود، گفت: اين يادداشت در وصف صفات حضرت علي (ع) است و در آن عين خطبههاي آن حضرت درج شده است كه مايه تأسف است كه نماينده مدعيالعموم در اين مورد مبادرت به طرح شكايت كرده است. نماينده دادستان بايد مشخص كند كه كدام مورد از موارد درج شده در اين يادداشت را موكلم از خود ابداع كرده است. آيا اينكه در اين ياداشت از حضرت امير به عنوان علي صلح، شهريار مهربان، مرد منطق و مدارا، مرد تأمل نام برده شده، جعل شخصيت اوست؟ آيا انتظار از يك رسانه نوشتاري جز ترويج مضامين ديني است؟ در ادامه اين جلسه فريدون عموزاده خليلي؛ مديرمسوول هفتهنامه چلچراغ با قرار گرفتن در جايگاه با بيان اينكه در مدت چهار سالي كه از انتشار نشريه تحت مديريتش ميگذرد، اين نشريه همواره داراي رويهاي معتدل بوده، گفت: طبيعتاً وقتي نشريهاي با اين تحريريه جوان چهار سال منتشر ميشود، ممكن است لغزشهایي در كار مشاهده شود، ضمن اينكه هرگاه اين لغزشها از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و دادگستري به ما تذكر داده شد، درصدد جبران آن بوديم.
وي در مورد اتهام خود مبني بر استفاده ابزاري از افراد در تصاوير، گفت: نشريه ما يك نشريه هنري است. ما در شماره 113 اين نشريه متهم به چاپ عكسي از نيكي كريمي بازيگر سينما شدهايم. در اينجا لازم است توجه دادگاه و اعضاي هيأت منصفه را به اين نكته جلب كنم كه در تاريخ چهارم آبان ماه سال 82 در مصوبهاي كه از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ابلاغ شد، عنوان شد كه زماني اتهام استفاده ابزاري از افراد در تصاوير مصداق پيدا ميكند كه عكس چاپ شده بيارتباط با متن مصاحبه باشد و يا خود عكس براي جذابيت بيشتر و خارج از عرف و شرع به چاپ برسد. در تصاويري كه ما براي مصاحبههاي خود انتخاب كرديم، هيچكدام از اين مصاديق مشاهده نميشود. در مورد چاپ عكس خانم نيكي كريمي بايد بگويم كه در نشريه، مصاحبهاي دو صفحهاي با ايشان شد كه عكس وي نيز در فتوشاپ، روتوش و به چاپ رسيد. اگر ما نتوانيم عكسهايي از اين هنرمندان را به چاپ رسانيم، پس بايد گفت كه ديگر نميتوان عكسي از يك زن هنرپيشه به چاپ رساند.
عموزاده خليلي در مورد اتهام ديگر مبني بر تبليغ در مورد ترانههاي قبل از انقلاب، گفت: ما در نشريه خود قصد تبليغ ترانه نداشتيم بلكه اشعاري كه ممكن است توسط برخي خوانندگان قبل از انقلاب نيز خوانده شده باشد را، به چاپ رسانديم كه همه اين اشعار داراي مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است و مضامين اكثر آنها نيز مضامين ارزشمندي است. اتفاقاً رويكرد ما نسبت به ترانههاي لسآنجلسي رويكردي هجوآميز است. مديرمسوول هفتهنامه چلچراغ در مورد ديگر اتهامش مبني بر تشويق زنان به شورش عليه نيروي انتظامي، گفت: مطلبي كه مورد نظر نماينده دادستان است، مربوط بحث حضور زنان در استاديوم آزادي به منظور تماشاي مسابقه فوتبال بين ايران و آلمان است. پيش از اين مسابقه نيز مسوولان سازمان تربيت بدني قول داده بودند كه مقدمات حضور زنان در ورزشگاه را فراهم كنند.با اين فضا و با توجه به ميانگين سني جوان هفتهنامه ما يك گزارش توصيفي و با آن احساسات جواني منتشر شد كه هيچگونه توهيني عليه نيروي انتظامي و تحريك زنان به شورش عليه ناجا در آن مشاهده نميشود.هفته نامه چلچراغ حتي در شمارههايي در دفاع از نيروي انتظامي و مبارزه اين نيرو با اراذل و اوباش مطالبي را به چاپ رسانده است.
عموزاده خليلي در ادامه با اشاره به يادداشتي با عنوان "شهريار مهرباني و لبخند" كه نماينده دادستان با استناد به آن اتهام انتشار مطالب خلاف موازين ا سلامي را به وي وارده كرده است، گفت: بچههاي چلچراغ همگي از همين جوانان اين مرزوبوم هستند و البته داراي تنوع فكري فرزندان ايران.جوانان چلچراغ به شدت نسبت به ترويج آموزههاي ديني تأكيد دارند.در چلچراغ مطالب ديني را بهترين نويسندگان ما و با صرف بيشترين وقت مينويسند.چطور در كشوري كه مردم آن به علي (ع) عشق ميورزند ميتوان به علي توهين كرد.نويسنده مطلب شهريار مهرباني و لبخند با استفاده از هنر خود مهرباني علي را به تصوير كشيده است پس ايراد اتهام انتشار مطالب خلاف موازين اسلامي امري نادرست است.
پیش از این نیز هفته نامه چلچراغ در تاریخ 24 فروردین 1384 دادگاهی شد
در نهایت نشریه چلچراغ به حکم هیات نظارت بر مطبوعات ، به خاطر تكرار و اصرار بر تخلفات، و انتشار مطالب غيراخلاقی در قالب داستان و طنز در آذرماه 1389 توقيف شد